(گوهر ایمان) عشقی‌ست مرا در دل و افشا شدنی نیست دردی‌ست مرا بی تو مداوا شدنی نیست در پرده عیان است که بس راز ، نهان است چون راز ، نهانی‌ست هویدا شدنی نیست چون لؤلؤ مکنون بوَد اسرار حقایق... نشکفته صدف گوهرش افشا شدنی نیست در نزد رقیبان نکنم شکوه ز یاران این عقده‌ی پیچیده‌ی دل وا شدنی نیست آن کس که بوَد سروصفت قائم و آزاد در خدمت ارباب دِرَم تا شدنی نیست از غفلت دل، گوهر ایمان مده از کف افسوس خوری عمری و پیدا شدنی نیست دل ، زنده نگه دار که قرآن به شب قدر بر سر چو نهی مرده‌دل احیا شدنی نیست آیینه‌ی دل ، تیره چو از زنگ گنه شد بی اشک سحرگاه، مصفا شدنی نیست گفتی که وصال تو میسّر شود اما یا وقت وصالت نشده یا شدنی نیست حرمان و غم رنج و پریشانی‌ام ای دوست چون زلف پریشان تو احصا شدنی نیست شد (شمس قمی) ذرّه صفت محو جمالت از شمس رخت ذره ، مجزا شدنی نیست. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi