«یا اباصالح المهدی ادرکنی» (صبح وصال) بهارِ عشق به فصل خزان رسید بیا نهال عاطفه از شوق ‌، بشکفید بیا بیا که وقت وصال ا‌ست کز طلیعهٔ صبح قمر به خواب گران رفت و آرمید بیا شب فراق گذشت و رسید صبح وصال ستاره خفت و فلَق ، از افق دمید بیا بیا که گوش محبانت ای امام زمان! ز منکران ظهورت ، چه‌ ها شنید بیا بیا که نخل دیانت ، درین زمانهٔ شوم ز تندبادِ مخالف ، قدش خمید بیا بیا که ای شجر عدل! بهر میوه ی تو ببین که عالمی از شوق صف کشید بیا چه روز و هفته و ماه و چه سالها که گذشت چه موی‌ها که شد از فرقتت سپید بیا به شوق دیدن رویت به بوستانِ جهان نهالِ یکشبه چون سرو ، قد کشید بیا دهان ز بغض فراقت خموش گشته ولی تویی به قفل خموشی ما کلید بیا پرنده ی دلم از اشتیاقِ دیدن تو چه جمعه ‌ها به هوای تو پر کشید بیا دلی که در همهٔ عمر در غیاب تو سوخت نیامدی و به شوق تو می‌تپید بیا ز بس‌که در غم هجرت گریستم چون ابر ز گریه ، پای تماشا به گِل خَلید بیا دم از دعا بگرفتیم تا به عرش خدا بیا که ابر اجابت ، به سر چکید بیا چقدر خیره در این انتظار بنشینیم ؟ که وصل روی تو از دل، امان برید بیا نگاه منتظرانِ ظهور در همه عمر به جز مذلت دورانِ غم ندید بیا بیا نگار فروزان! که از فروغ رخت سیاهی از دل شب‌های غم پرید بیا «بيا که سير غزالان دشت خاطره‌‏ها هزار شور غزل ، در من آفريد بيا» ۱ در افتراق تو (ساقی) ز ساغر هجران شراب محنت و رنج و تعب چشید بیا سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1380 eitaa.com/shamssaghi ۱ـ استاد مجاهدی