"یلدای‌تان پرخاطره و کانون زندگی‌تان گرم" شب شروع زمستان ، همان شب یلداست شبی که الفت و مهر و وفا درآن جاری‌ست شبی که با همه‌ سرمای سخت و سوزانش شبی‌ست گرم و دل‌انگیز و شام بیداری‌ست شب وصال و شب دور هم ‌نشینی‌هاست شب صفا و صمیمیت است و سرمستی شب نشاط پدر هست و شادی مادر شب ترنم و دلدادگی ، در این هستی شبی که چشم پدرها و مادران عزیز منوّر است ، در این روزگار فاصله‌ها شبی که می‌بَرد از دل غم و کدورت را شبی که خاتمه بخشد به جمله‌ی گِله‌ها شب تفأل و شعر و شراب و شیرینی شبی که قصه‌ای از عمر رفته را گوییم شبی که بی‌خبر از مشکلات جان‌فرسا درون خانه ، صفای گذشته را جوییم شبی که یاد عزیزان پر کشیده‌ی‌مان که روزگاری ، بودند شمع محفل ها درون سینه‌‌ی‌مان موج می‌زند چون بحر دریغ و درد ، از این روزگار وانفسا شبی بلند که پایان فصل پاییز است شبی که آغاز ِ سردی زمستان است شبی که خاطره‌ها را رقم زند با مهر شبی که گرمی دل‌های سرد و بی‌جان است شبی که (ساقی) و ساغر مراد مجلس ماست شبی که موجب مستی روح و احساس است شبی که غنچه‌ی لبخند باغ خاطره ها شمیم دلکش گل‌های سوسن و یاس است. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi