(کویر مشدد)
با نغمههای پر شده در گوشات... دل بستهام به آنچه نشاید من
از قصههای زندگی با تو... گفتم هرآنچه را که نباید من
دیوانهوار عاشق دنیاییم... غافل ز بیثباتی خوشبختی
بخت سعید ، سوده شده بر تو... نحسی زندگانی بیحد من
بذری ز عشق زیر قدمهایت... پاشیدم و به وقت درو دیدم
گلمیوههای چیده ، از آن تو... اما کسی که هیچ بچیند من
آری! تو آن اقاقی جاویدی... سرسخت و استواری و پابرجا
ترجیعی از اقامهی باران، تو... ترکیبی از کویر مشدّد من
سرگشته در حوالی نومیدی... آواره از تزلزل جانفرسا
شیرازهبند دفتر عرفان، تو... صدپاره برگههای مُردّد من
در بیکران آینه ، میبینم... تصویری از تجسم باورها
سرخی دلبرانه ، از آن تو... زردی غمفزای زبانزد من
جاری آبشار بهارانی... مرداب کوچکم که ندارد جان
بالا بلند زلف چلیپا تو... در خود تنیده زلف مجعّد من
در کوچهسار ظلمت تنهایی... در این خزان مبهمِ جانفرسا
لبریز ، از نشاط بهاران، تو... آکنده از مصائب ممتد من
در انحنای آمد و رفتنها... در پیچ و تاب بغض گره خورده
خالی شدی ز گفتن و ، آزادی... درمانده و اسیر چه گوید من
یک پرسش بدون جوابم که... حیران میان این همه تردیدم
رَستم ز قید آنچه که میدانی... هستم اگرچه نیز مقیّد من
مستأصلم میان دوراهیها... در بین این سپید و سیاهیها
تو گشتهای رها ز تباهیها... واماندهای که داده ز غم رد من
سر میرسد اجل ز فراسوها... ناخوانده ـ ناگهانی و ناهنگام
آسوده از گذارهی گردون، تو... درماندهی نباید و باید من
ماییم و برزخ و غم بعد از آن... تا روز حشر شیهه کشد بر ما
سرمست جام (ساقی) محشر تو... آنکس که از خمار برنجد من .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1391
eitaa.com/shamssaghi