✍ آخوند باید پوست کلفت باشه...
این شعار باید سر لوحه کار طلبگیمون باشه. از امروز قرار شد یک جایی ظهرها یک مدت براشون نماز ظهر و عصر رو بخونم. عادت دارم همیشه هرجا میرم نماز بخونم یا بعد نماز یا بین نماز یک حدیث یا آیه رو میخونم و در حد یک یا دو دقیقه یک توضیحی در موردش میدهم.
واقعا هم سعی میکنم بیشتر از دو سه دقیقه نشه. امروز با خودم گفتم اینجا که مسجد محلی هست و افراد هم که زیاد نیستند و منم که دو دقیقه بیشتر حرف نمیزنم بگذار بین دو نماز حدیث رو بخونم.
نماز که تمام شد، یک نماز مستحب داشتم مشغول شدم، دیدم آخر مسجد شلوغه و بحث میکنند و موضوع هم اینه که چرا امام جماعت بین دو نماز صحبت کرده. برخی طرفداری میکردن ولی یه بنده خدا که سنشون بالا بود معترض بود.
گفتم موضوع چیه؟! من صحبت کردم ناراحت شدین ببخشید دیگه صحبت نمیکنم. گفت: حاج آقا شما دو دقیقه بیشتر حرف نزدی ولی انگار دو دقیقه داشتین پتک میکوبیدن توی سر من.
بعد یه ماجرای دیگه رو گفت که فلانجا رفتیم نماز امام جماعت نیم ساعت صحبت کرده و بعد نماز رفتم بهش گفتم اون دنیا برای همین نیم ساعت که وقت منو ضایع کردی جلوت رو میگیرم، من آمدم مسجد نمازم رو بخونم نیامدم که صحبت گوش کنم. بعد نماز نیم ساعت صحبت کنید هرکه خواست میمونه هرکی نخواست میره. اینجا خانمها هستن شوهرشون میاد باید برن بهش غذا بدن، شما نباید معطلشون کنین.
انصافا اولش دلم شکست که آخه مگه من چه کردم اینجور تند باهام برخورد شد و با خودم گفتم دیگه اصلا صحبت نمیکنم. بعد که کمی گذشت دیدم اگرچه تند گفت ولی راست و حق گفته و بین دو نماز نباید صحبت کرد. منم نباید اینقدر پوست نازک باشم و ناراحت بشم.
آخوند باید مقابل حرف ناحق هم پوستش کلفت باشه چه برسه به حرف حق.
@sharhe_hal