#سرگذشت_کوتاه_آوا
#بخاطر_بچم
#قسمت_آخر
من آوا ۲۱ ساله هستم فرزند دوم خانواده چهار تا خواهر و برادریم......
به خاطر بچم گفتم : بیاد دنبالم فقط به خاطر بچم ....از زمان دنیا اومدن بچم رضا خیلی بد شده دیگه نمیشناسمش هنوزم نمیزاره برم خونه مادرم اینا.....باید انقدر اسرار کنم انقدر بگم تا خودش خسته شه اجازه بده برم يک ساعتی اونجا ....خسته شدم از کار هاش دلم میخواد طلاق بگیرم ولی طلاق بگیرم بچه رو بهم نمیدند نمیدونم چیکار کنم.....چون مهریه هم سنگینه میگه اگه طلاق میخوای مهریه ات رو ببخش تا طلاقت بدم .....ولی بچه بهت نمیدم....منم فعلا به خاطر بچم موندم بازم میگم خدا از مادرشوهرم نگذره اون منو داخل دام بچه انداخت...... اگه یک سال دوسال بچه دار نمیشدیم شاید زودتر رضا رو میشناختم وطلاق میگرفتم ......😔
دوستان، جوونا حرف پدر مادراتون رو گوش کنید...... حرف حرف خودتون نباشه..... اونا بد بچه هاشونو نمیخوان...... من دارم چوب اشتباه خودمو میخورم روزی هزار بار آرزو میکنم برگردم به عقب تا با رضا ازدواج نکنم......برام دعا کنید .....🤲
آیدی جهت ارسال نظرات
@setareh_ostadi
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد