🌷💐🕊🌹🕊💐🌷
#دلنوشته_ای_برای
#آقا_محسن_حججی
وقتی که برای اولین بار،
#مادرت را دیدم ، برایم باور کردنی نبود ، محو تماشای او شده بودم و با خود می گفتم : این شیر زن ،
#مادر #حجت خداست.
به ناگاه چشمم به عکس بزرگی از تو افتاد که دستت را به روی سینه ات گذاشته بودی و عکس درست روبه روی
#مادرت بود.
دلم لرزید، با خود گفتم :
کاش
#محسن را نبیند، نمی دانم چرا ولی وقتی خود را جای
#مادرت گذاشتم دلم سوخت و به یاد آخرین لحظه ای افتادم که
#نگاهت خسته بود و خشکی از لبانت می بارید.
سعی داشتم آن عکس را از جلوی چشم
#مادرت بردارم ولی خیلی دیر شده بود.
#مادرت تو را دید و به فکر فرو رفت، چشمانش کمی تا قسمتی بارانی شد .
بعد از کلاس شنیدم خانمی می گفت:
چند هفته ی قبل که
#مادر_شهید به اینجا آمده بود تا چشمش به عکس
#محسن افتاد ، اشک از چشمانش سرازیر شد.
من داستانهای زیادی از دختران بدحجاب خوانده بودم که تو زندگی آنها را متحول کرده بودی و آنها با
#حجاب شده بودند .
در لحظه ای که اجازه ی صحبت با
#مادرت را پیدا کردم این مطلب را به او گفتم و او آرام لبخندی زد و گفت :
بله
#محسن من ، خیلی ها را با
#حجاب کرد، خدا راشکر.
وقتی
#مادرت خندید دیگر چهره ی پردردش را ندیدم .
شاید اگر زنان
#حجاب را _که مورد تاکید تو و
#شهیدان دیگر است_ رعایت کنند
#مادران_شهدا کمتر غصه بخورند و بدانند خونِ جگر گوشه هایشان
#پایمال نشده است.
از خدا بخواه امروز که روز تولد توست ، تولد
#حجاب، برای زنان سرزمینم باشد .
💐
#سالروز_تولد 💐
🌺
#تولدت_مبارک
🍀
#مهربانم
💐 🕊💐