eitaa logo
شهدای مدافع حرم
365 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
29.6هزار ویدیو
64 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷💐🕊🌹🕊💐🌷 وقتی که برای اولین بار، را دیدم ، برایم باور کردنی نبود ، محو تماشای او شده بودم و با خود می گفتم : این شیر زن ، خداست. به ناگاه چشمم به عکس بزرگی از تو افتاد که دستت را به روی سینه ات گذاشته بودی و عکس درست روبه روی بود. دلم لرزید، با خود گفتم : کاش را نبیند، نمی دانم چرا ولی وقتی خود را جای گذاشتم دلم سوخت و به یاد آخرین لحظه ای افتادم که خسته بود و خشکی از لبانت می بارید. سعی داشتم آن عکس را از جلوی چشم بردارم ولی خیلی دیر شده بود. تو را دید و به فکر فرو رفت، چشمانش کمی تا قسمتی بارانی شد . بعد از کلاس شنیدم خانمی می گفت: چند هفته ی قبل که به اینجا آمده بود تا چشمش به عکس افتاد ، اشک از چشمانش سرازیر شد. من داستانهای زیادی از دختران بدحجاب خوانده بودم که تو زندگی آنها را متحول کرده بودی و آنها با شده بودند . در لحظه ای که اجازه ی صحبت با را پیدا کردم این مطلب را به او گفتم و او آرام لبخندی زد و گفت : بله من ، خیلی ها را با کرد، خدا راشکر. وقتی خندید دیگر چهره ی پردردش را ندیدم . شاید اگر زنان را _که مورد تاکید تو و دیگر است_ رعایت کنند کمتر غصه بخورند و بدانند خونِ جگر گوشه هایشان نشده است. از خدا بخواه امروز که روز تولد توست ، تولد ، برای زنان سرزمینم باشد . 💐 💐 🌺 🍀 💐 🕊💐
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 ‌ شب ، زود رفت خوابید . می ترسید خواب بماند . به مامانم سپرده بود بزند ، کوک کرد ، گوشی‌اش را کرد و به من هم کرد بیدارش کنم . ‌طاقتم طاق شد و زدم به آخر . کوک را برداشتم . را از تنظیم زنگ خارج کردم ، تمام ساعت‌های خانه را در آوردم . می خواستم بماند . حدود ساعت سه برد . به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد . ‌ موقع ، از خواب . نقشه‌هایم ، نقشه بر آب شد . او بود و من . لباس هایش را اتو زدم . پوشید و رفتیم خانه‌ی . ناراحت بود ، توی خودش بود . همه بودیم ؛ ولی بر عکس همه ، و . توی این حال شلم شوربای ما می گفت . می‌خواستم لهش کنم . زود ازش کردم و رفتم توی اتاقم . من ماندم و عکسهای . مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم . فقط به که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم . تا صفحه می شد دوباره می کردم . روزهای بود... راوی : 🌹 🕊🥀
⁉️ 💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه اصفهان، سفرهای خارج، گشت و گذار و... 💠ازش پرسیدم خب تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت گفت: 🕊🌷 😔 🌷کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
✨﷽✨ 💥 ‌ شب اعزام، زود رفت خوابید . می ترسید صبح خواب بماند . به مامانم سپرده بود زنگ بزند ، ساعت کوک کرد ، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم . ‌طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر . کوک ساعت را برداشتم . موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم ، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم . می خواستم جا بماند . حدود ساعت سه خوابم برد . به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد . ‌ موقع نماز صبح ، از خواب پرید . نقشه‌هایم ، نقشه بر آب شد . او خوشحال بود و من ناراحت . لباس هایش را اتو زدم . پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم . مامانم ناراحت بود ، پدرم توی خودش بود . همه دمغ بودیم ؛ ولی بر عکس همه ، شاد و شنگول . توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت . می‌خواستم لهش کنم . زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم . من ماندم و عکسهای . مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم . فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم . تا صفحه خاموش می شد دوباره روشن می کردم . روزهای سختی بود... راوی : 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
مادر چهار دفاع مقدس ( ) در دیداری حضوری با حضرت امام (ره) عکس فرزندان را با خود آورده بود. عکس اول را در آورد و گفت: این پسر اولم است. عکس دوم را گذاشت روی عکس و گفت: این پسر دومم است، دوسال با تفاوت سنی داشت. عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس ، رفت بگوید این پسر سومم …، سرش را بالا آورد، دید شانه های امام (ره) دارد می لرزد. امام(ره) گریه اش گرفته بود. فوری عکس ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم. و روز تکریم 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed