هدایت شده از شمارش معکوس ظهــ🌼ــور
🔴 در #آخرالزمان، #ثروتمند شدن به وسیله ی غصب و تجاوز است. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، به مؤمنان واقعی ابله و بی عقل می گویند. امام صادق(ع)
✳️ در آخرالزمان، شب ها دیر می خوابند و #نماز_صبح قضا می شود. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، مردم از #علما می گریزند. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، مؤمن بی ارزش و #گناه کار عزیز می شود. امام حسن عسکری(ع)
✳️ در آخرالزمان، #زنان، بد #حجاب و #عریان می شوند. حضرت علی(ع)
✳️ در آخرالزمان، برای حفظ #دین باید از محل گناه گریخت. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، سلامت دین در #سڪوت بیشتر است. امام زمان(عج)
✳️ در آخرالزمان، #رشوه را به اسم هدیه #حلال می ڪنند. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، گرد و غبار #ربا همه را فرا می گیرد. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، هر ڪه دینش را حفظ ڪند اجر پنجاه #صحابه_پیامبر را دارد. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، بعضی از مردم #گرگ صفت می شوند. حضرت محمد(ص)
✳️ در #آخرالزمان، مردم غصه از بین رفتن دینشان را نمی خورند. حضرت محمد(ص)
✳️ در آخرالزمان، هیچ چیز #سخت تر از مال #حلال پیدا نمیشود امام هادی(ع)
✳️ در آخرالزمان، حفظ #زبان بهترین ڪار است. امام باقر(ع)
✳️ در آخرالزمان، مؤمن واقعی از غصه آب می شود. حضرت علی(ع)
✳️ در آخرالزمان، ارزش #دین در نظر مردم پایین می آید و دنیا باارزش می شود. حضرت محمد(ص)
📚منبع ڪتاب چهل حدیث آخرالزمان
#آخرالزمان
#نشانه_های_ظهور
#علائم_ظهور
#نشانه_های_آخرالزمان
➖ ➖ ➖ ➖ ➖
⏰ @shomareshmakooszohor
مادر بزرگ شهید #جھاد_مغنیه میگفت:
مدت طولانـے بعد از شھادتش اومد به خوابم
بھش گفتم: چرا دیر ڪردی؟
منتظرت بودم . . !💔
گفت: طول کشید تا از بازرسـےها رد شدیم
گفتم چه بازرسۍ؟!
گفت: بیشتر از همھ سر بازرسـے #نماز وایسادیم
بیشتر هم درباره #نماز_صبح میپرسیدن!
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#محسن_حججی
شب #اعزام، زود رفت خوابید . می ترسید #صبح خواب بماند . به مامانم سپرده بود #زنگ بزند ، #ساعت کوک کرد ، گوشیاش را #تنظیم کرد و به من هم #سفارش کرد بیدارش کنم .
طاقتم طاق شد و زدم به #سیم آخر . کوک #ساعت را برداشتم . #موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم ، #باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم . می خواستم #جا بماند . حدود ساعت سه #خوابم برد . به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد .
موقع #نماز_صبح ، از خواب #پرید . نقشههایم ، نقشه بر آب شد . او #خوشحال بود و من #ناراحت . لباس هایش را اتو زدم . پوشید و رفتیم خانهی #مامانم .
#مامانم ناراحت بود ، #پدرم توی خودش بود . همه #دمغ بودیم ؛ ولی #محسن بر عکس همه ، #شاد و #شنگول . توی این حال شلم شوربای ما #جوک می گفت . میخواستم لهش کنم . زود ازش #خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم .
من ماندم و عکسهای #محسن . مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم . فقط به #عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم . تا صفحه #خاموش می شد دوباره #روشن می کردم . روزهای #سختی بود...
راوی :
#همسر_شهید
🌹 🕊🥀