eitaa logo
شهدای مدافع حرم
365 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
29.6هزار ویدیو
64 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
، «کار خودشونه» یا «کار خودتونه»؟ در طول این فتنه کور و جنگ دنیا با ما، برا کودک سقط شده، بسیجی کشته شده، کودکی که چشمش تخلیه شد، زن چادری که با شعار مزخرف زن زندگی آزادی، وحشیانه چادر از سرش کشیده شد، شاهرگی که بریده شد، آمبولانسها، مساجد، پرچم ایران که سوزانده شد هیچوقت از هیچکدام از این افراد یکبار استوری تاسف و یا ناراحتی ندیدم، اما با خودم گفتم این بنده های خدا درگیر یک جنگ شناختی شده اند و در فوران هیجان حقایق را نمی توانند ببینند. ولی از چهارشنبه تا به امروز که فاجعه اتفاق افتاد و این همه زن، بچه و افراد بیگناه کشته شدند و تصاویرش هر دلی را به درد می‌آورد، بازهم تقریبا اکثر عزاداران مهسا و بقیه کشته های ساختگی و دروغین وقایع اخیر، حتی از یک اظهار تأسف و تسلیت ساده هم خودداری کردند، حتی وقیحانه بعضی ها خوشحال هم بودند. چرا؟ خوب اتفاق دردناک از سه حال خارج نیست: ۱- کار است ۲- ! ۳- ! اگر کار داعش است یا آنطور که صاحبان تئوری مسخره می‌گویند کار نظام است خوب در هر دوحال شما باید باشید، خون گریه کنید، استوری باران کنید و صد برابر مهسا شلوغش کنید. اما چرا نکردید؟ روی سخنم نه با لیدرها که با شما است؟ با شما که کوه احساس هستید، با شما که برادر و خواهر من هستید و لو با فکری مخالف من، شما چرا عزادار نشدید؟ می‌دانید چرا؟ با شرمندگی حتی اختیار استوری و بروز عواطفتان نیز دست خودتان نیست! همه فکر و ذهن و اعلان مواضعتان خلاصه می‌شود در دستوراتی که سلبریتی های پول پرست و رسانه های دشمن به شما می‌دهند، تا آن ها نخواهند حتی شما عزادار هم نمی‌شوید. و این فاجعه است! شما را به خدا فکر کنید، کلاهتان را قاضی کنید. اما می‌دانید چرا سلبریتی ها و رسانه های دشمن خفه خون گرفته اند؟ چون دقیقا گزینه سوم است یعنی کشتار شاهچراغ کار همین هایی که لیدر و آتش جمع کن وقایع اخیر بودند و الا اصلا معنا ندارد این عدم ناراحتی شان، این خون دل نخوردنشان. کار اینهایی که بستر نا امنی را ایجاد کردند آنهم در موقعیت مکانی کشور ما که دورتا دورمان فتنه و جنگ است و مسبب همه آنها هم همین ، ، اتحادیه ننگین اروپا و هستند.
🌴🥀💐🌼💐🥀🌴 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ شادی روح و 🥀 🌴💐
🌴🥀💐🌼💐🥀🌴 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ شادی روح و
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 ‌ شب ، زود رفت خوابید . می ترسید خواب بماند . به مامانم سپرده بود بزند ، کوک کرد ، گوشی‌اش را کرد و به من هم کرد بیدارش کنم . ‌طاقتم طاق شد و زدم به آخر . کوک را برداشتم . را از تنظیم زنگ خارج کردم ، تمام ساعت‌های خانه را در آوردم . می خواستم بماند . حدود ساعت سه برد . به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد . ‌ موقع ، از خواب . نقشه‌هایم ، نقشه بر آب شد . او بود و من . لباس هایش را اتو زدم . پوشید و رفتیم خانه‌ی . ناراحت بود ، توی خودش بود . همه بودیم ؛ ولی بر عکس همه ، و . توی این حال شلم شوربای ما می گفت . می‌خواستم لهش کنم . زود ازش کردم و رفتم توی اتاقم . من ماندم و عکسهای . مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم . فقط به که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم . تا صفحه می شد دوباره می کردم . روزهای بود... راوی : 🌹 🕊🥀