#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط_مخمس
اینهمه دور وُ بَرَت داری گدا من هم یکی
میدهی نانِ هزاران بینوا من هم یکی
دستِ خیلی را گرفتی بیصدا من هم یکی
اینهمه زائر میآید سامرا من هم یکی
زائران را میفرستی کربلا من هم یکی
هادیِ اُمّت نگاهِ تو هدایت میکند
آسمانی میشود هر کس صدایت میکند
هر مُنادی آرزویِ یک ندایت میکند
جان گرفته هر که جانش را فدایت میکند
در میانِ سینهچاکانِ شما من هم یکی
میچکد از هر سرِ انگشتِ آقایم کرم
جبرئیل از خادمانِ افتخاریِ حرم
من به خود میبالم آقاجان که اینجا نوکرم
بَرنداری سایهسارِ پرچمت را از سرم
راه دادی خوب و بد را رَهنما من هم یکی
شیر را آرامشِ چشمانتان آرام کرد
نوکرِ بدنام را این خادمی خوشنام کرد
روضهخوانِ سامرایت یادِ آن ایّام کرد ....
ذوالفقاری ذوالفقارش نذریِ اسلام کرد
از فداییهایِ بیچون و چرا من هم یکی
روضههایِ تو گریزِ کوچه و کربوبلا
تار شد چشمِ تَرَت میسوخت لبهایِ شما
گوشهیِ خانه اگر چه میزدی تو دست و پا
خنجرِ کُندی نَبُرّیده سرت را از قَفا
هر کسی زد ... پیر هم میزد عصا ... من هم یکی
چنگهایِ گرگها پیراهنی را کَند و بُرد
بر رویِ نیزه به پیشانیِ آقا سنگ خورد
دختری کُنجِ خرابه زخمهایش را شِمرد
اُستخوانهایِ تنِ او را لگدها کرده تُرد
منتظرهایت به صف آقا بیا من هم یکی
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem