میرویم از اذن گلدسته.. طرف آسمان گلدسته آفتابی تر است حال و هوا.. زیرهرسایبان گلدسته همه نعلین را درآوردیم همه در آستان گلدسته ناخودآگاه کربلا رفته هرکه شد میهمان گلدسته پسران روح پیکر پدرند جان آقا و جان گلدسته ازصدای موذن است اگر.. میرسد آب و نان گلدسته هرچه گلدسته درجهان برجاست زیر دین علی اکبر ماست حرف تطهیرشد تورا دیدم کعبه را حاجی شما دیدم به خدای نماز شب هایت.. درنماز شبت خدا دیدم با همان آیه ای که آقا خواند بین قاب تو مصطفی دیدم از نجف یک مدینه ساخته ای باتو یک بام و دوهوا دیدم سفره ات باز شد کمی بعدش کاسه در دست انبیا دیدم کربلا پشت کربلا رفتم کربلا پشت کربلا دیدم... تو نشسته به اوج دنیایی چون که پایین پای آقایی هرکه پایینتراست بالاتر هرکه مجنونترست لیلاتر  درمقام شهود خواهد شد نفس سوخته مسیحا تر به شجاعت حیا چه می آید هرکه حیدرتراست زهراتر کمی امشب نقاب را بردار تا که یوسف شود زلیخاتر تشنگی نیست تا زمانیکه شود از کام خشک،دریا.. تر هرچه گشتیم در قبیله نبود از تو در خلق و خلق غوغاتر باتو تکلیف خمس روشن شد پنج تن درتن تو یک تن شد به رسالت بکش نبوت را به امامت بکش ولایت را کیسه پر آمدی که طبق روال برسانی به شهرنعمت را تو امام جماعت شهری پدرت داده این نیابت را دست ما بند دامنت آقا به دعاها  بده اجابت را می‌سزد گربه دست تو بدهند کار پیغمبری امت را صف کشیدیم بهر دیدن تو دیرتر طی کن این مسافت را تا که باشیم محو رخسارت نام ما هم شود خریدارت   قدمت با ستون قیاس نداشت جز به عرش خدا تماس نداشت به گدایی خلق می افتد هرکه بر لطفت التماس نداشت قامتت برتر از قیامت هاست این کجا آن کجا؟جناس نداشت صورت هیچ کس ز پیغمبر مثل روی تو اقتباس نداشت نور بی نور تو سیاهی شد عشق بی عشق تو اساس نداشت آشنا و غریبه مهمانت پیش تو فرق عام و خاص نداشت ای شب هشتم محرم ها ماتم تو عیار ماتم ها بس که انگیزه بلا داری ذات مستغرق خدا داری کوچه ای پیش روت بازشده بین کوچه برو بیا داری صد و ده تا شدی و کافی نیست صدو ده تا شدی و جا داری از دهان تو لخته خون مانده پا نداری و رد پا داری پهلویت مانده است و هجده زخم چه گریزی ز نیزه ها داری جای خس خس صدا بزن ابتاه بی صدایی ولی صدا داری تا لبانت دگر زکار افتاد پدرت هم به احتضار افتاد @shia_poem