ای کاش در این جا مجالی دست می داد پای گلوی بی صدای تو بمیرم یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله خیلی دلم می خواست جای تو بمیرم با چشم هایی که کبود و تار هستند روی پسر را بیش از این دیدن محال است ای تشنه لب با لرزش دستی که داری آب از لب این ظرف نوشیدن محال است وقتی لب این کاسۀ پر آب، آقا بر آستان تشنۀ دندانتان خورد از شدت برخورد این ظرف سفالی انگار لب های کبودت خیزران خورد  @shia_poem