📜 عاشورا 📜 🔘 🔰 خورشید، به اکراه چشم گشود و نگاهش را به زمین دوخت ••• 🔰 سپاه ظلم و ستم، کبر و غرور، جهل و تعصب و طغیانگری، صف کشیده بود، تا نور را به مسلخ بخواند ••• 🔰 همه آمده بودند. زخم خوردگان بدر و احُد. از هر قبیله و عشیره، واماندگان جمل و صفین و نهروان ••• 🔰 آمده بودند تا فردا روز، به ارتکاب جنایتی هولناک که تاریخ برای همیشه نخواهد دید، به باز خواست یکدیگر برنیایند ••• 🔰 نامه های دعوت را در هیئت شمشیر بر کشیدند و بر گِرد سر چرخاندند، پرچم های گناه اولین و آخرین را بنام اسلام و به مَرام ابوسفیان برافراشتند و در انتظار ماندند ••• 🔹قافله سالار، یکه و تنها، آرام آرام به میدان آمد.🔹 * گفت: "بندگان خدا، از خدا بترسید و به هوای نفس تعجیل نکنید و سخن مرا بشنوید. فریب دنیا را نخورید، اگر بنا بود همۀ دنیا در اختیار یک نفر باشد و یا یک نفر برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران بر این بقا سزاوارتر بودند." + شمر فریاد کرد: "سخنی بگو که ما بفهمیم." * گفت: "نسب مرا مرور کنید ببینید من کیستم ... من فرزند پیامبر شما نیستم؟!" + شمر گفت: "اصل و نَسَبَت را خوب میشناسیم." ••• سپس اسب تاخت و سپاه را تهییج کرد ••• + گفت: "به سخنانش گوش ندهید، در ضلالت سخن میگوید." ••• و سوی قافله سالار برگشت ••• ✔️ ادامه دارد • • • ● ۳۹ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50