📜 چهارم صفر 📜
🔘
#بخش_اول
🔺خطیب بالای منبر بود به سخنرانی🔻
🔰یزید لَم داده بود و نگاه پُر امیدش را دوخته بود به مسلمانان سُفیانی، تا جبران کند زخم حقارتی را که زینب در تالار به جانش نشانده بود•••
•••باز ماندگان کاروان، در گوشه ای ایستاده بودند، مظلوم و غمزده•••
~ خطیب گفت:
"حمد و سپاس خدایی که محمّد را به پیامبری برگزید، و آل ابوسفیان را برگزید به خلافتِ بر مسلمین."
"مردانِ این زنان و کودکان اسیر، آنانی بودند که بر خلیفه شوریدند،"
"سپاس خدا را که آنان را به سزای کردارشان رساند و سردمدارشان، حسین را نیست و نابود کرد."
"حسین فرزند آن کسی بود که فرزندان شما را در صفین کُشت."
"او فرزند کسی بود که حُرمت قرآن را نگه نداشت و به حکمیت تن نداد،"
"او فرزند علی بود. همان کس که هر زمان معاویه دست نوازش بر سر ایتام می کشید،"
"و با بره ها و بزغاله های نوپا از آنان دلجویی می کرد، علی شبانه آنها را به یغما می برد،"
"و حسرت و آه بر دلهای کوچک ایتام می نشاند."
•••به صدای خروش سیدالساجدین، خطیب از سخن ماند•••
+ سیدالساجدین گفت:
"وای برتو! چرا برای خشنودی خلق اکاذیب می گویی؟!"
•••نگاهها سوی او چرخید، یزید ترسید•••
+ سیدالساجدین گفت:
"من هم می خواهم از فراز این چوبها با مردم سخن بگویم."
•••و به سوی منبر حرکت کرد•••
✔️ ادامه دارد • • •
🏴👇👇👇👇🏴
http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50