🛤
سکــوتِ نغـمــهیِ آشـنا
✍️
میلاد حسنزاده
از زمانی که تار و پودِ سکوت، بر سیمِ صمیمت سایه افکند، از زمانی که نغمهیِ آشنایِ یار، در گوشِ جان نغمه سَر نداد، از زمانی که دریایِ بیخبری، موجهایِ تردید و دوری را به ساحلِ دل نشاند،
بی خبری، بر احوالِ خیلیها سایه افکنده است. 🍂
بی خبری، از یارانِ دیرین، از همسفرانِ صمیمی.
دیگر نغمهیِ دلنشینِ یاران، در خلوتِ تنهایی نجوا نمیکند.
دیگر گرمایِ وجودشان، در کوچه پس کوچههایِ احساس جاری نمیشود.
دیگر انعکاسِ لبخندشان، در آینهیِ خیال نقش نمیبندد.
و در سکوتِ نغمهیِ آشنا، هالهای از بیخبری، بر دل سایه افکنده است.
در انتظارِ طلوعِ دوبارهیِ خورشیدِ صمیمیت، در انتظارِ روزی که بار دیگر، تار و پودِ صمیمت، بر سیمِ دل نغمهیِ آشنایی را سر دهد، در انتظارِ روزی که بار دیگر، دریایِ بی خبری، موجهایِ تردید و دوری را به ساحلِ فراموشی بسپارد، در انتظارِ روزی که بار دیگر، نغمهیِ دلنشینِ یاران، در خلوتِ تنهایی نجوا کند و گرمایِ وجودشان، در کوچه پس کوچههایِ احساس جاری شود. 🍃
تا آن روز، در سکوتِ نغمهیِ آشنا، در انتظار خواهیم ماند و در اعماقِ وجودِ خود، زمزمه خواهیم کرد:
"ای یارِان سفر کرده، ای همسفران دیرین، ای آشنایانِ جان، کجایید؟!"
و در قلبِ خود، نجوا خواهیم کرد:
"به امیدِ دیدار، به امیدِ روزی که بار دیگر، نغمهیِ آشنایی، در سیمِ دل طنین انداز شود."
"
به امیدِ روزی که بار دیگر، در آغوشِ گرمِ صمیمیت، یکدیگر را بیابیم." 🌸🌹🌸
#جامعه
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN