اندازه و اصلاً معنای جبر ندارد. "تقدیر الهی" نیز یعنی اندازهای که خدا آن را خلق و وضع کرده است و معنایش جبر الهی نیست. برخی از مقدرات (اندازهها) مبتنی بر جبر است و برخی دیگر مبتنی بر اختیار است و دین و احکام آمده تا انتخاب و اختیار انسان را اصلاح نماید.
خداوند علیم و حکیم، در خلقت انسان، اندازههایی قرار داده است. به عنوان مثال: با مغزش میتواند به علوم بسیاری در عالَم دست یابد، اما در عین حال جنس این مغز، به گونهای است که اگر یک ضربه کوچکی به آن اصابت کند، چه بسا دچار خونریزی مغزی شده و هر چه یاد گرفته را فراموش کند و حتی بمیرد. اینها همه یعنی اندازهها (مقدرات).
بر اساس این اندازهها (مقدرات)، انسان هر چقدر هم که مراقب سلامت خود باشد، میمیرد – اما در اندازههای دیگری، انسان مختار است که در مرگ و زندگی خود دخیل باشد. خب این هم مقدر الهی است. پس اگر جاهلی سنگی برداشت و بر مغز دانشمندی کوبید و او خونریزی مغزی کرد و پس از مدتی هم مُرد، یا با شلیک گلولهای دانشمند یا فرد عادی را ترور کرد، نمیشود گفت: جای هیچ گله و شکایت و قصاصی نیست، چون مرگ مقدر الهی است.
بله، خداوند متعال در اندازهگذاریها (تقدیرها)، مقدرهای ثابت و مشروط دارد. مقدر ثابتش این است که این مغز بالاخره یک زمانی فرسوده و از کار افتاده میشود – هم چنین از مقدراتش این است که اگر کسی شراب نوشید، مغزش مختل میگردد – هم چنین از مقدراتش این است که اگر به انسان اختیار داده، ممکن است کسی قصد جان دیگری را اختیار کند – لذا از مقدراتش این شد که در قوانین و احکام هدایتی و تربیتی بفرماید که قصد جان بی گناه را نکنید - و از همان مقدرات و احکامش این است که بگوید: قاتل باید قصاص شود، تا امنیت بر جوامع انسانی حاکم گردد و تأکید مینماید که اهمیت قصاص را اهل تفکر و تعقل درک میکنند و تصریح میکند که قصاص سبب تقوا (پرهیز از ظلم و جنایت) میگردد – اینها همه مقدرات الهی است.
«وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (البقره، 179)
ترجمه: براى شما - اى صاحبان خرد - در قصاص، زندگى است (در پياده كردن حكم قصاص، برای جامعه زندگى است)، باشد که (از خونريزى به ناحق) پرهيز كنيد.
خب، حالا آنان که میخواهند با "الهیات" به جنگ احکام خدا بروند، بگویند: اگر مرگ مقتول تقدیر جبری است، پس چرا خدا امر به قصاص کرده است؟ آیا میخواهند به نام خدا و دین خدا و سنت الهی، به جنگ خدا و قرآن و احکامش بروند؟! این همان اسلام امریکایی و انگلیسی است. اسلام خوارج مدرن است.
پس این که میبینید همزمان با یک جوّ خارجی علیه حکم اعدام در ایران، ناگهان جوّی تبلیغاتی در دانشگاهها، مطبوعات، تریبونها و حتی برخی از منابر علیه حکم الهی «قصاص» به راه افتاد، یکی بحث «جبر و اختیار و مقدرات» را پیش کشید، دیگری از اخلاقیات و گذشت و لطف و بخشش سخن به میان آورد، دیگری به نام مجتهد و مفسر، به تفسیر پرداخت و ...؛ به خاطر یک یا دو یا چند نفر قاتل نبوده و نیست، بلکه تخدیر اذهان عمومی در قبال جنایات استکبار و ظلم و جنایت جهانی است.
چرا حجت الاسلام سید حسن مصطفوی (خمینی) ...؟
همزمان با یک جوّ خارجی و بالتبع داخلی علیه احکام اعدام و قصاص، حجت الاسلام سید حسن مصطفوی (مشهور به سید حسن خمینی) نیز در این خصوص صحبت کرد.
وی ابتدا از قصاص طوری سخن گفت که گویا خواهان قصاص، شخص کینهجو است و افزود:
«کینه همچون موریانهای است که یک جامعه را از بین میبرد به همین دلیل است که پیامبر اکرم میفرماید عفو دو طرفه کنید تا کینهها از جامعهتان رخت ببندد.»
البته در تأکید و تکیه بر «دو طرفه» نیز باید تأمل کرد، چرا که ایشان نیز این بحث را به خاطر حکم قصاص یک قاتل یا قاچاقچی نگفتند، بلکه همان بحث سیاسی است و در بحث سیاسی نیز طرف مقصر و مجرم، بر این است که بگوید: یا فقط شما مقصرید، یا حداکثر هر دو طرف مقصریم، نه این که فقط ما مقصر باشیم.
بعد با سیاق ادبیات آیه مکرمه که میفرماید در قصاص حیات است، وی میگوید:
«کسانی که بخشایش میکنند یک حق بر گردن قاتل دارند که به آنها زندگی دوباره میدهد و حق دیگر بر گردن اجتماع دارد که جامعه را از کینه صاف میکند. بنابراین این بخشش به جامعه عزت میدهد.»
خب، اگر یک جا بحث از آثار مرحمت و بخشش باشد و این حرفها گفته شود، شاید بشود تا حدودی پذیرفت، اما وقتی در جایی بحث از "قصاص" است، چرا باید خواهان قصاص کینهجو نشان داده شود و در ضمن بر عکس آیه قرآن که فرمود: «در قصاص برای شما حیات است، ای صاحبان فکر»، گفته شود: «بخشنده به قاتل و جامعه حیات میدهد»؟!
البته از سیاق کلام معلوم بود که هدف سیاسی است و عفو را به منظور آزادی چه کسانی میگوید و اصلاً در این بحث کاری به آیه قرآن، فقه، احکام، قصاص، قاتل، مقتول و ... ندارد. او میگوید:
«بخشش یک زندانی کار خوبی است، اما شرط اول این است که ما و