🔸قسمت شانزدهم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی «آقای نصوحی جلسات مبارزاتی خود را در دل کوه برگزار میکرد. جوانان را جمع میکرد و آنها را به کوه میبرد و برایشان صحبت میکرد. استاد توانمندی بود. هم علم و اطّلاعات خوبی داشت، هم قدرت بیانش عالی بود و هم جذبه و نفوذ کلام بالایی داشت. همراه ایشان به کوه میرفتم و در جلسات او شرکت میکردم. من از ایشان بزرگتر بودم و اختلاف سنّی زیادی با هم داشتیم. یک روز دونفری به کوه رفتیم؛ فقط من و رضا. با این که سنّ زیادی نداشت و یک جوان حدوداً بیست و سه ساله بود؛ ولی نور عجیبی در او میدیدم. در تمام مسیر رفت‌وبرگشت، حسّ می‌کردم که نوری او را دربرگرفته و از او حفاظت میکند. حسّ زیبایی که غیر از آن زمان که با او بودم، هیچگاه در طول زندگی تجربه نکردم. سال 1357 بود. جلسه ای با آقای نصوحی و حاج‌آقا سیّد حسن طباطبائی در مسجد پاچشمۀ مبارکه داشتیم. تصمیم داشتند برای اوّلین‌بار در مسجد جامع مبارکه یک کتابخانه تشکیل بدهند تا پایگاهی برای مطالعه و روشنگری مردم باشد. در شهرها و روستاها کتابخانه وجود نداشت. در خانه هم مردم معمولاً کتاب نداشتند و کمتر کسی اهل مطالعه بود. کتابهای داستانی و مذهبی و 90 جلد رسالۀ احکام از امام خمینی را در آن شرایط با چه سختی و مشقّتی جمع‌آوری و تهیّه کرده بودند. همین کتابهایی که امروزه به‌وفور در دسترس ما میباشد، آن زمان از نظر حکومت پهلوی، خریدوفروش و نگهداری آنها جرم محسوب میشد. کتابها در خمینی‌شهر (سده) بود و باید به مبارکه منتقل میشد. چند نفر مأمور شدیم تا کتابها را به مبارکه بیاوریم. به خمینی‌شهر رفتیم و طبق آدرس کتابها را از چند جا تحویل گرفتیم. یک نیسان بار پر از کتاب شد. روی کتاب‌ها را با پارچه پوشاندیم و با طناب بستیم. درست هنگام حرکت، مأموران رسیدند و ما را دستگیر کردند. کتاب‌ها به دست آنها افتاد. زندانی شدیم. آنها دنبال شناسائی عامل اصلی این برنامه و کسی که کتابها را تهیّه و جمع‌آوری کرده، بودند؛ امّا هرچه ما را شکنجه دادند و آزار و اذّیت کردند، مقاومت کردیم و عامل اصلی را معرفی نکردیم. با شعله‌ور شدن آتش انقلاب مجبور به آزادکردن ما شدند.» حماسة مردم مبارکه دولت نظامی غلامرضا ازهاری برای سرکوب قیام مردم از هیچ کاری فروگذار نمی‌کرد؛ امّا خشونت او نتیجه‌ای جز شعله‌ور شدن زبانه‌های انقلاب نداشت. ماه محرّم و صفر بود و مردم در مجالس آقا امام حسین (ع) درس ظلم‌ستیزی می‌آموختند. مقاومت مردم ایران باعث سقوط دولت ازهاری شد. شروع نیمه دوم دی‌ماه برای انقلابیون بسیار اهمیت داشت. ازیک‌طرف به‌خاطر سقوط دولت نظامی ازهاری و از طرف دیگر به‌خاطر سالگرد حوادث مهم و تاریخی کشور از جمله: توهین احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات شماره 15506 به امام خمینی در تاریخ 17/10/1356، قیام خونین مردم قم در تاریخ 19/10/1356 و مراسم اربعین آقا امام حسین (ع) که 20 دی‌ماه بود. چند روزی بود که رضا مرتّب در رفت‌وآمد و تکاپو بود. در جلسات مهم انقلاب که در قم، اصفهان و نجف‌آباد تشکیل میشد، شرکت میکرد و جلسات متعدّدی هم در خانه با حضور انقلابیون شهرستان مبارکه تشکیل میداد و ساعتها حرف میزدند و برنامه‌ریزی میکردند. در صدد راه‌انداختن یک راهپیمایی عظیم بودند. روز دوشنبه 18/10/1357، مردم انقلابی گروه‌گروه از محلّه ها و روستاها به راه افتادند و در مسجد ولی‌عصر (عج) مبارکه تجمع نمودند. ابتدا حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیّد حسن طباطبایی برای مردم سخنرانی نمود و پس از آن مردم در صفوفی منظم به‌طرف ژاندارمری حرکت کردند تا همچون دیگر انقلابیون، صدای اعتراض خود را به گوش سردمداران رژیم پهلوی برسانند. مردم شعارهای حماسی را که از زبان حاج امیر اسلامی فر و رضا از طریق دو بلندگوی دستی کوچک می‌شنیدند، تکرار میکردند و پیش میرفتند. همراه با حاج امیر اسلامی فر، میخواندند: «ای شاه خائن آواره گردی - خاک وطن را ویرانه کردی - کشتی جوانان وطن، آه و واویلا - کردی هزاران در کفن، آه و واویلا» و هماهنگ با رضا می‌سرودند: «رهبر نهضت آزادگان است، آیت‌الله خمینی - انقلابی ترین مرد جهان است، آیت‌الله خمینی - او گلی از گلستان حسین (ع) است، آیت‌الله خمینی - او فرستادة صاحب زمان (عج) است، آیت‌الله خمینی» ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆