eitaa logo
شهدای شهرستان مبارکه
340 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
674 ویدیو
15 فایل
#این کانال جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ومعرفی شهدای شهرستان مبارکه ایجاد شده است ⚘️ شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۵۴ موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت🌸 آقایی که شما باشید ..وقتی به اون سرباز عراقی با اشاره دستم گفتم این برگه چیز مهمی نیست اونم خدا زد توی سرش و خر شد برگه کالک عملیات رو داد دست خودم 🥴 منم فوری مچاله اش کردم توی دستم و دستمو مچ کردم... و زیر چشمی نگاه میکردم به فرمانده شون حالا از آنجایی که خدا با من بود اون فرمانده گیجشون اصلا هواسش به من نبود ..یه بیسیم دستی داشت که در حال خبر دادن به مافوقش بود که ما یک نفر اسیر گرفتیم 🥴 یه موقع فرمانده شان به من گفت یالا گُم ( یالا بلندشو ) با اشاره دستم بهش گفتم نمیتونم پاهام مجروحه..یه موقع دیدم به یکی از سربازها که درشت هیکل بود گفت اینو بلندش کن تا ببریمش 🙃 اون سرباز عراقی هم نامردی نکرد خییییلی راحت منو از زمین بلندکرد و گذاشت سر کولش (شانه اش ) جوری که سرم روی سینه اش بود و پاهام روی کمرش آویزان😂 شروع کردند از توی میدان مین حرکت کردن ..البته خودشون میدونستند کجا مین هست راحت میرفتند ..منم هنوز اون برگه کاغذ توی دستم بود دنبال فرصت بودم یه جوری مخفی اش کنم ..یه نگاهی 🧐به عراقیها کردم دیدم هواسشون به همه جا هست الا من..برگه انداختم لای علف خشگه های هرزه کنار میدان مین و یه نفس راحتی کشیدم 🥱 یه موقع همین جور که آویزان دوش عراقیه بودم دیدم پهلوی سمت راستم که آثار جراحت از کربلای ۵ رو داشت عجیب درد گرفت..شروع کردم به داد و فریاد کردن که آخ ..آخ..و بادستم میزدم به عراقیه که پهلوم درد گرفت منو بزار زمین 😧 فرمانده شان گفت بزاریدش زمین ..به یکی از سرباز ها گفت برو یه پتو بیار..اون سرباز رفت و چند دقیقه بعدش با یه پتوی سبز رنگ و خط راه راه سفید رنگ برگشت..پتو رو پهن کردند... زیر کتف و پاهای منو دو نفرشون گرفتند و منو گذاشتند روی پتو🙃 حالا دو نفرشون دو سر پتو رو گرفتند و شروع کردند به حرکت کردن ..یادمه هرجا که سیم تله مین بود پتو رو یواش و با احتیاط از روی تله مین عبور می‌دادند..یه موقع پیش خودم گفتم یااااااحضرت عباس دیشب پاهام رفت روی مین الان اگه اینها بی احتیاطی کنند از زیر ( باسن ) میرم رو مین 😂 خلاصه کلام منو با احتیاط آوردند تا اون محل درگیری و جایی که بچه ها رفته بودند روی مین ..تا اینجای کار من هنوز دقیق نمی‌دونستم چه اتفاق خاصی افتاده..یه موقع دیدم کسانی که رفتند روی مین و بر اثر تیراندازی های دیشب شهید شده اند ۳ نفر هستند😔 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه
🏴قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند 🏴وقتی ﻋﻘﻴﻠﮥ العرب، از عشق، دم زند 🏴از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی است 🏴نام حسین، از لب زینب، شنیدنی است.. 🥀سالروز وفات اسوه‌ی صبر و استقامت، حضرت زینب کبری(س) تسلیت باد.🥀 ┄┅══ ✼ ══┅┄┄┅══ ✼ ══┅┄ 💠 روابط عمومی بنیادشهیدوامورایثارگران شهرستان مبارکه •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈
فرازی از وصیتنامه شهید ✍ سلام بر یگانه منجی عالم بشریت امام زمان(عج) و درود بر نائب بر حقش امام خمینی، طبق دستور پیامبر اکرم خاتم الانبیا(ص)که فرموده‌ هر کسی که به سن تکلیف رسیده است وصیتنامه نامه داشته باشد بر حسب وظیفه و اطاعت وصیت می کنم: از راه انبیای الهی و اهلبیت علیه السلام فاصله نگیرید و پیرو آنها باشید که رستگاری دنيا و آخرت در گرو اطاعت از این بزرگ واران است. شهید والامقام علی نادری فرزند رمضان 💐ولادت‌ ۱۲،اردیبهشت ۱۳۲۷ شهرستان مبارکه نکوآباد 🌹شهادت ۲۶،دی، ۱۳۶۵ منطقه عملیاتی جنوب کشور 🌹يادش گرامی و راهش مستدام باد @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر... @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون وابستگان و بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
✅و لَنْ تَرضی عنک و لا حتی تَتَّبع ملّتَهم! ✅هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، مگر آنکه(کاملاً تسلیم‌شان شوی و) از آیین‌شان، پیروی کنی! شهدای شهرستان مبارکه
▪️ ۲۷ دی ماه سالروز شهادت مجاهد مؤمن انقلابی شهید سیّد مجتبی نوّاب صفوی و جمعی از یاران همراهشان را تسلیت عرض می نماییم. شهدای شهرستان مبارکه
🔹تلاوت نور به روح مطهر،زینب کبری (س) پیام رسان عاشورای حسینی، شهدای مقاومت، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم غزه فلسطین، و شهدای چهارمین هفته دی شهرستان مبارکه شهيدان: ایرج کریمی محمد عزیز خانی یداله امیری ابراهیم اسماعیلی حسن زمانی مرتضی چوپانی سعید رضا اسماعیلی حسینعلی بهرامی یداله کریمیان علی نادری احمد شفیع زاده علیرضا عبدیان سردار شهید اصغر لاوی قدرت اله فخاری رضا قلی کریمیان فریدون محمدی 🌹🌹🌹 🔹 قاری قرآن جناب آقای حاج اصغر سلطانی 🔹 صفحه‌ ۱۸۴، سوره مبارکه انفال، آیه ۵۳ 🔹 زمان جمعه ۲۸،دی ۱۴۰۳، سی دقیقه قبل از شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فرازی از وصیتنامه شهید ✍برادران و خواهران گرامی با وحدت و یکپارچگی باید اسلام را در جهان منتشر کرد،بدانید که صدام رفتنی است، دین خدا را یاری کنید، از دوستانم می خواهم راه شهدا را ادامه دهند و به یاد امام حسین علیه السلام و تأسی به آن امام جبهه ها را پر کنید. 🔹 شهید والامقام احمد شفیع زاده فرزند جواد 🔹ولادت، ۱۴،بهمن ۱۳۵۰ شهرستان مبارکه، خولنجان 🔹 شهادت، ۲۸،دی ۱۳۶۵ منطقه عملیاتی شلمچه 🌹 یادش گرامی و راهش مستدام باد @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر... @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون وابستگان و بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۵۵ 🌸 موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت 🌺 آقا وقتی اون سرباز عراقی قمقمه آب رو داد دست من جاتون خالی گذاشتم به لبهام و قُلُپ . قُلُپ . تا تَهش رو خوردم 😂 آخه آب خُنک چشمه بود حسابی بهم چسبید..بعد من نگاه کردم دیدم این سنگر کمین حدود ۳۰ الی ۴۰ نارنجک چهل تکه و یه ۵۰ عدد خشاب اسلحه کلاشینکف و حدود ۲۰ موشک آر پی جی ۷ بعنوان ذخیره داخلش وجود داره بعدش از پُشت سنکر کمین که نگاه کردم دیدم واقعاً این سنگر خوش جا تعبیه شده و مسلط اطراف هستش 😳 بعدش فرمانده شان به یکی از سرباز ها گفت زخم پای این اسیر رو پانسمان کن ...اونم یه کوله پشتی وسایل امداد از قبیل باند و گاز استریل داشت ..یه باند برداشت بازش کرد و بَست روی زخم پای من..آخه من هرچه خون باید از بدنم می‌رفت...رفته بود و بی‌حال بودم و اون سوختگی ناشی از انفجار مین هم یه کم جلو خونریزی رو گرفته بود🥴 بیسیم زدند از سر ارتفاعات یه برانکارد آوردند و منو خواباندند روی برانکارد دو نفر سرباز یکی عقب و یکی جلو برانکارد رو گرفتند و شروع کردند ارتفاعات کوهستان رو بالا بروند حالا اون فرمانده هم همراه ما بود ...پاهای من سمت کسی بود که از جلو برانکارد حرکت میکرد😏 هوا یواش یواش گرم شده بود و آمدن مگس ها و نشستن آنها روی صورتم و زخم هام دردسر بود برام ..سربازان عراقی هر موقع خسته میشدند برانکارد رو می‌گذاشتند زمین و یه خستگی در میکردند...اون سربازی که سمت عقب برانکارد رو گرفته بود بهم گفت : شیسمِک؟؟ اسمت چیه ؟؟ گفتم محمدعلی !!! گفت آنئ رحیم ..منم رحیم هستم ..باز گفت اهل کجای؟؟؟ گفتم اصفهان نجف آباد..باز اونم گفت آنئ نجف اشرف..باز بهم گفت لاخوف ( نترس ) آنئ مُسلم و انت مُسلم ( من مسلمانم تو هم مسلمانی ) انشالله نجف و کربلا زیارت ...گفت انشالله میری نجف و کربلا زیارت 🥴 متوجه شدم این سرباز شیعه هست و اهل نجف خیلی نارحت شدم که این شیعه عراقی چطور در خط مقدم مقابل ما قرار گرفته ...هر چند این سیاست حزب بعث عراق بود یعنی شیعه کُشی 😔 باز به رحیم سرباز عراقی گفتم عطشان ..تشنه ام ..رحیم یه در قمقمه آب بهم داد و بعدش یه دستمال پارچه ای از جیبش در آورد با آب قمقمه اش خیس کرد و کشید روی لبهام و صورتم که عطشم کمتر بشه و اون دستمال رو کشید روی صورتم که از گرمای نور خورشید و گزند مگس ها در امان باشم 🌹 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه
🔹 آنتن دستگاه رادیوماکس بر بالای دکل مرتفع 🔸 عکس فوق دکل بلندی بر روی یکی از ارتفاعات کردستان را نشان می دهد که در فصل زمستان کل دکل بصورت ستونی از برف و یخ در می‌آمد!! بچه های سپاه برای دسترسی به آنتن مورد نظر، با کلنگی آرام آرام یخ ها را شکافته تا به بالای آن می‌رسیدند تا خط اف ایکس را به یگان های مستقر در خطوط عملیاتی و قرارگاه های سپاه و ارتش می رساندند. شهدای شهرستان مبارکه
🔆 این تصویر امروز در سراسر دنیا دست بدست در فضای مجازی میچرخد 🏠 این خانه مربوط به یکی از هنرمندان آمریکا به نام یوهان(جان) سینا است و تنها خانه‌ای است که در میان هزاران خانه سوخته شده در آتش، سالم مانده است 😟 📖 او می‌گوید من به قرآن اعتقاد دارم و در داخل منزلم کتاب قرآن داشتم 🤩 ✨ منبر نوین ✨ @smrMOSAVi 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2697330832C31c02a114a
23.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️صحنه‌ی جالب روبرو شدنِ شهید زین‌الدین با سرهنگ عراقی که به او سیلی زده بود یکی از زیباترین کلیپ‌هایی که برا شهدا تولید شده اینکه تکراریه ولی آدم از دیدنش سیر نمیشه می شود تا انتها ببینید شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۵۶ 🌻 موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت🌺 حالا این استراحت کردن سربازان عراقی در مسیر انتقال من به سر ارتفاعات شاید حدود ۱۰ مرتبه انجام شد .. اون سرباز عراقی رحیم هر از گاهی اون دستمال پارچه ای رو که انداخته بود روی صورت من کنار میزد و منو نگاه میکرد ...اگه من بهش لبخند میزدم اون هم یه لبخند از سر تَرحُم و محبت به من میزد تا اینکه فکر کنم یک ساعتی شد تا رسیدیم به سر ارتفاعات🧐 من احساس گرسنگی کردم خیلی فکر کردم چه جوری میتونم به اینها بفهمانم که گرسنه هستم یه کم به مُخم فشار آوردم که خدایا چی بگم !!!! بهشون گفتم طعام . طعام . غذا .غذا . یه موقع فرمانده شان میگفت : ماکو . ماکو . نیست . نیست . باز من وِل کُن معامله نبودم گفتم طعام . طعام .😂 فرمانده عراقی دید من عجب اسیر سمج و پرویی هستم به یکی از سربازها گفت برو توی این سنگرها ببین چیزی هست بیار بده به این 🙃 سرباز فلک زده رفت و چند دقیقه بعدش برگشت به اندازه یه کف دست نان لواش پیدا کرد آورد داد به من ...من پیش خودم گفتم چقدر کم آوردی گِدا 😂 متوجه شدم واقعاً اینها در مضیقه هستند آخه عراقیها ارتش لجستیک و سازمانی داشتند و پشتیبانی تدارکات آنها سهمیه بندی بود مثل ما از پشتیبانی مردمی و کمک به جبهه محروم بودند...خدا برکت بده به ملت ایران در زمان جنگ که چه کمک های میکردند ❤️ یه ضرب المثلی هست که میگه :( از شیر مورچه تا جان آدمیزاد ) در کمک به جبهه های ما وجود داشت ...یه موقع یه ماشین جیپ با راننده اش رسید ما ۴ نفر هم سوار شدیم فرمانده عراقی صندلی جلو کنار راننده رحیم سرباز عراقی صندلی عقب سمت راست منم وسط کنار رحیم اون سرباز عراقی هم سمت چپ🥴 شروع به حرکت کرد ماشین حدود یک کیلومتری رفت یه جایی توقف کرد پیاده شدیم من توان حرکت نداشتم رحیم و اون سرباز زیر کِتف های منو گرفتند اومدیم داخل اورژانس اون منطقه حدود ۳۰ عراقی تجمع کرده بودند که منو ببینند آخه توی بیسیم خبر داده بودند که اسیر مجروح داریم میاریم😔 به عمرم باور نمیکردم که بعد از ۵۰ ماه حضور در جنگ و این همه تجربه این چنین اسیر و گرفتار بشم 😩 منو بردند داخل اتاق تزریقات روی یک تخت خواباندند..دکترشون اومد یه نگاهی به من و زخم های بدنم کرد دید تمام بدن و لباسم خونی و سوراخ سوراخه به غیر از پاهام که روی مین رفته بود جای دیگه رو متوجه نشد..به این نتیجه رسید که تمام لباسهای تنم رو در بیارد🌹 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه