🔹قسمت هجدهم 🔸روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی 🔸یادآوری فتح مکّه «عصر روز 22 بهمن سال 1357 بود. رادیو تلویزیون به دست انقلابیون افتاد. خبر پیروزی انقلاب پخش شد. همه خوشحال بودند و به‌نوعی شادی خودشان را نشان میدادند. رضا داخل اتاق بود و به اطّلاعیه ها گوش میداد. صدای زنگِ در آمد. یک نفر دستش را گذاشته بود روی زنگ و برنمی‌داشت. دویدم در را باز کردم. یک نفر از اهالی محلّ که نامش را به‌خاطر ندارم، هراسان پشت در بود. با دیدن من، گفت: «رضا، رضا کجاست؟ بگو به دادمون برسه!» پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «مردم همین که خبر پیروزی انقلاب را شنیدند، آمدند توی خیابون و جشن گرفتند. یک نفر آمد و آنها را تحریک کرد که برویم سراغ شاه‌دوست ها و بابت آزار و اذیّت مردم انقلابی، از آنها انتقام بگیریم. مردم خشمگین و عصبانی به‌طرف خانه آنها حرکت کردند. الآنه که خون آنها را بریزند.» دویدم داخل اتاق و به رضا گفتم که چه اتّفاقی افتاده است. هر سه نفر دویدیم و خودمان را به جمعیت رساندیم. جمعیت زیاد بود و کنترل شادی آمیخته با خشم مردم کار آسانی نبود. بدنم می‌لرزید و در فکر بودم که رضا چه‌طور میتواند جلوی خشم مردم را بگیرد. رضا از ما جدا شد و به جلوی جمعیت رفت. گفت: «برادران و خواهران، ما نزدیک مسجد هستیم، بهتره بریم داخل مسجد و از خانه خدا با یه برنامه ریزی درست کارمون را شروع کنیم تا انشا الله خدا هم کمکمون کنه.» رضا مردم را به سمت مسجد جامع محلّه دهنو هدایت کرد و برایشان حرف زد. گفت: «اَلحَمدُلله، انقلاب پیروز شد، رژیم پهلوی سرنگون شد، زحمات چندین ساله شما عزیزان و مردم غیور ایران به رهبری خمینی کبیر به ثمر رسید. اکنون باید برای ساختن کشور دست‌به‌دست هم بدهیم. راه سختی در پیش داریم. برادران عزیز، حرمت مردم واجب است. مبادا به یکدیگر بی‌احترامی کنیم. مبادا آنهایی را که طرف‌دار شاه بودند، اذیّت کنیم. قدر همدیگر را بدانیم. به هم احترام بگذاریم. آزار و اذیّتها را فراموش کنیم. همه با هم یکی شویم برای ساختن کشور عزیزمان.» بعد داستان فتح مکّه و سخنان پیامبر را برای مردم گفت. خشم مردم را تبدیل به دوستی و همدلی کرد و اجازه نداد کسی از احساسات پاک مردمی باایمان و بی‌آلایش بهره‌برداری نابجا کند.» خادمی مخلص انقلاب پیروز شد؛ امّا حالا اوّل کار بود. انقلاب نگهداری ، می‌خواست. تعدادی از نوکران و سرسپردگان حکومت پهلوی هنوز در کشور بودند و مجری دستورات شاهِ فراری. سعی میکردند کشور را ناامن کنند و شاه را برگردانند. از طرف دیگر عدّه ای به فکر تجزیه استان‌های ایران افتاده بودند و طرح و برنامه می ریختند؛ عدّه‌ای هم در قالب گروهکهای مختلف و رنگارنگ به فکر این بودند که عقاید و ایدئولوژی غیردینی را بر کشور حاکم کنند، اعتقادات اسلامی و شیعی را کمرنگ کنند و از بین ببرند. همه اینها دست‌به‌دست هم داده بودند و مثل گرگ به جان کشور و مردم افتاده بودند. برای رسیدن به هدفشان دست به هر کاری میزدند، از دزدی گرفته تا بمب‌گذاری در اتوبوس‌ها، اماکن عمومی، حتّی دفتر حزب جمهوری، ریاست‌جمهوری، ترور افراد انقلابی و مسئولین، ربودن و دستگیر کردن و حتّی مُثله کردن که نمونه آن را در جنگ کردستان زیاد داشتیم. حال اگر به این موارد تحریم اقتصادی و جنگ تحمیلی هشت‌ساله را هم اضافه کنیم، آن هم زمانی که ایران هیچ‌چیز از خودش نداشت و به برکت حکومت ۵۰سالۀ پهلوی همه چیزش وابسته به خارج و وارداتی بود؛ میتوانیم تصوّر کنیم که امثال رضا برای حفظ انقلاب چه شرایط و وظیفه سنگینی داشتند. رضا بعد از پیروزی انقلاب یک‌لحظه آرام و قرار نداشت. برای حفظ انقلاب سر از پا نمی‌شناخت. همیشه خودش را خادم کوچک مردم معرفی میکرد که خدا بر او منّت نهاده و توان خدمتگزاری مردم را به او داده است. روشنگری اعتقادی «بعد از پیروزی انقلاب، گروهک‌های با عنوان: «کمونیسم، مارکسیسم، لنینیسم، مائوئیسم، توده‌ای‌ها، فدائیان خلق و غیره» باهدف براندازی جمهوری اسلامی، شروع به فعّالیت کردند. با حمله به اعتقادات دینی جوانان، نهایت تلاش خود را بکار بستند تا با شبهه ‌افکنی و سست کردن عقاید، بی‌دینی و بی خدایی را در جامعه رواج دهند. تعدادی از افراد تحصیل‌کرده و مدّعی روشنفکری هم در دام این «ایسمها» گرفتار شدند. یکی از فعّالیتهای چشمگیر رضا، آگاهی‌بخشی به جوانان و نجات آنها از این افکار بود. گاهی اوقات ساعت‌ها وقت می‌گذاشت، با آنها بحث میکرد و به شبهه های ایجاد شده جواب میداد. ایشان در بحث با قوی‌ترین معتقدان به «ایسم‌ها» هیچ‌وقت کم نمی آورد و تا افکار پوچ آنها را نقش‌برآب و افراد در معرض خطر را جذب حقایق الهی نمی‌کرد دست بردار نبود.» تشکیل ارگان‌های انقلابی ادامه دارد... کانال شهدای شهرستان مبارکه 👇👇👇 @shohadamobareke