تاولهای خردلی ۲
حسن تقی زاده
به شدت احساس سرما میکردم. همه مجروحین که یک جا جمع شدند آمبولانسها و اتوبوسهای بدون صندلی ریختند و هرکدام تعدادی برانکارد مجروحین را برمیداشتند و مانند گوشت قربانی در بیمارستانهای تهران پخش میکردند. انتخاب بیمارستان در اختیار ما نبود. هرچند که اگر بود هم فرقی نداشت، چون با هیچ کدام آشنایی نداشتم. قرعه من به بیمارستان شهید چمران افتاد. این که چند مجروح دیگر به چمران آمد را نمیدانم.
چشمانم کور بود و جایی را نمیدیدم. با ورود به بیمارستان اولین پذیرایی پرستاران از ما شروع شد. مرا به زیر دوش حمام بردند و با تیغ به جان تاولها افتادند. چشمانم نمیدید که چکار میکنند. با پاره شدن هر تاول صدای شُره کردن آب تاولها و ریختن روی زمین را میشنیدم و از سوزشش جانم را با خود میبرد. پوست تاولها را کامل کندند و شستند. درد و سوزش امانم را بریده بود. تنها ذکر آرام بخش وجودم یازهرا بود.
شستن که تمام شد، لرزه بر تن و جانم افتاد. لرزش از سرما نبود. از درد و سوزش زخمها بود. قدرت ایستادن روی پایم را نداشتم. روی تختی روان خوابیدم. مرهمی بر زخمها کشیدند و مسکنی قوی تزریق کردند. دیگر هیچ نفهمیدم.
روز چهارم یا پنجم بود. چشم چپم که آسیب کمتری دیده بود کمی باز شد. هرچند انگاری در غبار، اما توانستم کمی اطرافم را ببینم. تخت من وسط اتاق بود. دو تخت سمت راست و دو تخت سمت چپ خلاف تخت من قرار داشت. همه مجروح شیمیایی بودیم. دوتا از مجروحین ارتشی بودند که در جبهه سومار شیمیایی شده بودند.
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه