خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۱۵۷ 🌻
موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت 🌺
دکتر عراقی دست به قیچی شد از پاهام شروع کرد ..اول بند پوتین هامو پاره کرد و پوتین هامو در آورد ..بعدش قیچی انداخت پاچه شلوارم و شروع کرد به چیدن و پاره کردن پاچه شلوارم ..اومد تا بالا.. بعدش قیچی انداخت اون پاچه شلوارم رو هم پاره کرد و شلوارمو در آورد..بعدش کاری کرد که اصلاً باورم نمیشد 🥴 قیچی انداخت شورتم رو هم پاره کرد 🙃 بعدش قیچی انداخت پیراهن و زیرپوشم رو پاره کرد و از تنم در آورد..من شدم لخت و عریان 😔 من اسیر بدبخت فلک زده تا دو روز قبل برای خودم کسی بودم توی جبهه جنگ و همه بهم عزت و احترام میگذاشتند ولی الان چرخ روزگار برگشت و شدم لخت و عریان مقابل دشمنم..من دیدم عراقیها همه دارند منو به همدیگه نشان میدند و هِر و هِر میخندند منم پاهامو توی شکمم جمع کردم که کمتر در دید و تمسخر اینها قرار بگیرم🥴 یه موقع دکتر به یکی ازسربازان عراقی به عربی چیزی گفت اون رفت و زود برگشت دیدم دستش یه پارچه ای سفید رنگی است ..بازش کرد دیدم یه دشداشه( پیراهن عربی ) هستش دکتر بهم گفت پاشو بشین ..متوجه شدم چی میگه !!! نشستم اون دشداشه رو به تنم کرد ...هم پیراهنم شد و هم شلوارم منم شدم راحت 😊 یه موقع دیدم اون سربازان عراقی که برای تماشای من اومده بودند شروع کردند پا بکوبند زمین و سلام نظامی بدهند..متوجه شدم یه شخص مهمی داره میاد که اینها همگی میخکوب شدند !!! دیدم یه افسر بلند پایه ای اومد ظاهراً سرتیپ بود دَم درب اورژانس ایستاد تا چشمش به من افتاد خیلی غضب آلود یه سَری تکان داد ..مَردک فکر کرده بود من پدرشو کُشتم اینجوری نگاهم میکرد😂 پیش خودم فکر کردم که این افسره که ایجوری منو نگاه کرد و سَر تکان داد حالا منو میبرند پُشت اورژانس و تیرباران میکنند 🥴 آماده مرگ بودم اما حقیقتش خیلی استرس داشتم از شما چه پنهان 🙃 افسره رفت دکتر هم پا و کتف منو با سرُم شستشو تمیز کرد یه کم مواد ضد عفونی زد روش .. نمیدونم چی بود اون مواد.. و یه پانسمان کرد
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه