خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت : ۱۶۰ 🌻
موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت 🌺
آقا من وقتی صبحانه رو خوردم دیدم مثل اینکه از چای خبری نیست🥴 هَوس کمپوت گیلاس کردم..فکر کردم اینجا هم مثل بیمارستانهای ایران هستش .. خیلی فکر کردم که حالا چه جوری حالی نگهبان کنم که من کمپوت گیلاس میخوام 😂 بهش گفتم یا اَخی ( ای برادر ) بهم نگاه کرد و گفت ها اِشبیک!!! ( ها چِته ) گفتم من احتیاج به کمپوت گیلاس .. با اشاره،دست بهم گفت صبر کن الان میارم 🙃 پاشد رفت ...پیش خودم فکر کردم عجب آدم خوبیه..آخ جون الان یه شکم سیر کمپوت گیلاس میخورم عطشم هم فروکش میکنه🥴 یه موقع دیدم نگهبان با یه لیوان شیشه ای خالی اومد و بهم اشاره کرد که بگیرش..باز پیش خودم فکر کردم چرا لیوان آورد من کمپوت خواسته بودم !!! بعد متوجه شدم لیوان به زبان انگلیسی میشه گیلاس🙈 بهش گفتم لا .لا . نه . نه کمپوت گیلاس ..کمپوت سیب . کمپوت زردآلو ..این نگهبان فلک زده تازه حرف منو متوجه شد با دستش اشاره کرد.. فی العراق ماکو ..در عراق نیست 😂 پیش خودم گفتم عجب شد🙃 یه موقع دیدم یه ستوان بعثی استخبارات ( اطلاعات )عراقی و یه نفر دیگه که مترجمش بود و تعدادی برگه کاغذ و خودکار اومدش ..به نگهبان گفت برو بیرون.... و نشست روی صندلی کنار تختم ..پیش خودم گفتم یاحضرت عباس یا خداااا به دادم برس که دردسرهام شروع شد همراه با بازجويی 😔 آخه متوجه شدم که میخواد منو باز جویی کنه و از من اطلاعات بِکشه .. توکل به خدا کردم و متوسل به ائمه معصومین شدم ..پیش خودم به خدا گفتم خدایا من چیزی که نمیدونم و اطلاع ندارم سوراخ ( لانه ) مورچه هاست توی مَقر های لشگر تو کمکم کن بتونم دروغ و چاخان بهش بگم و این هم باور کنه 😢 بهم گفت : اسمت؟؟ محمدعلی..فامیل ؟؟ نوریان... نام پدر ؟؟ محمود ...نام پدر بزرگ ؟؟؟ ابراهیم ...اهل کجای ؟؟ اصفهان .نجف آباد ...چند سالته ؟؟ ۲۰ سال ...چقدر سواد داری ؟؟ ۷ کلاس ( دوم راهنمایی ) ...زبان عربی بلدی ؟؟؟ نه اصلاً ... حتی پرسید چند خواهر و برادر داری 🥴 خب بگو ببینم دفعه چندم هست که میای جبهه ؟؟ دفعه اولم هست ... دروغ میگی !! به حضرت عباس قسم راست میگم 🤥🙃 ( حالا من اینجای کار ۵۰ ماه سابقه جبهه داشتم ) کدام لشگر بودی؟؟ ما که لشگر نداشتیم !! پس چه سازمانی داشتی؟؟؟ ما یگ گردان مستقل بودیم !! اسم فرمانده گردان ؟؟ حسین محبی ( اینو درست گفتم ) چند گروهان بودید ؟؟ ۳ گروهان !!! اسم فرمانده گروهان ها ؟؟ یکی حسن حیدری و یکی جاج آقا رضوانی ( این دونفر رو راست گفتم ) یکی هم مهدی شایان😏 ( این یکی رو دروغ گفتم )
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه