🔵روزی احمد به حسین(شهید میرشکاری) گفت بیا با هم عهدی ببندیم! حسین نشنیده قبول کرد. احمد گفت باهم عهد ببندیم همیشه با وضو باشیم!.... شب بود و هوا طوفانی. هر چند دقیقه رعد و برق شدیدی می امد و ما از خواب می پریدیم و هر بار احمد اول وضو میگرفت بعد دوباره میخوابید تا عهدش را نشکسته باشد! احمد رضوانی زاده 🌱🌹🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید