آغاز دنیایم تویی ، پایان دنیا تو دیروزهای دور تو ، امروز و فردا تو با واژه های ناب ، خلقت می کنم هر شب شعری که دارد می شود ورد زبان ها ، تو من، مثل قایقران پیری خسته از امواج این سوی دریا ماندم و آن سوی دریا ، تو گنجشک های خیس را از گونه ام بردار در من زمستان است اما شور گرما تو دنیای من ، یخ بسته روی بندهای رخت دستی که بر می چیندش از هول سرما ، تو یک دسته آهوی فراری از هجوم شیر از جنگل آشوب روحم می دود تا ، تو قلب مرا با خود ببر، هر جا که می خواهی حالا که نبض لحظه هایم می زند ، با تو در شیب تند شانه هایت کلبه می سازم تنها تویی آرامشم ،تنهای تنها تو نه ! انتخاب سومی هرگز نخواهم کرد یا مرگ را بر می گزینم بعد از این یا تو! @shokoohsher🌱