آغاز دنیایم تویی ، پایان دنیا تو
دیروزهای دور تو ، امروز و فردا تو
با واژه های ناب ، خلقت می کنم هر شب
شعری که دارد می شود ورد زبان ها ، تو
من، مثل قایقران پیری خسته از امواج
این سوی دریا ماندم و آن سوی دریا ، تو
گنجشک های خیس را از گونه ام بردار
در من زمستان است اما شور گرما تو
دنیای من ، یخ بسته روی بندهای رخت
دستی که بر می چیندش از هول سرما ، تو
یک دسته آهوی فراری از هجوم شیر
از جنگل آشوب روحم می دود تا ، تو
قلب مرا با خود ببر، هر جا که می خواهی
حالا که نبض لحظه هایم می زند ، با تو
در شیب تند شانه هایت کلبه می سازم
تنها تویی آرامشم ،تنهای تنها تو
نه ! انتخاب سومی هرگز نخواهم کرد
یا مرگ را بر می گزینم بعد از این یا تو!
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده🌱
✨شکوهِ شعر✨
آغاز دنیایم تویی ، پایان دنیا تو دیروزهای دور تو ، امروز و فردا تو با واژه های ناب ، خلقت می کنم
#ذکر_شب
با واژههای ناب، خَلقت میکنم هر شب
شعری که دارد میشود وِرد زبانها، تو...
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده🌱
دریا زنی با گیسوان موج در موج است
با ماهیان تشنه حس درهمی دارد...
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده 🌱
✨شکوهِ شعر✨
دریا زنی با گیسوان موج در موج است با ماهیان تشنه حس درهمی دارد... @shokoohsher✨ #حسنا_محمدزاده 🌱
حس کرده ای؟! دریا نگاه ِ مبهمی دارد
در چشم های سرد و آرامش غمی دارد
راز دلش را جز به مرجانها نمی گوید
شاید در آن اعماق، گوش مَحرمی دارد
هر روز بیتابانه دنبال تو می گردد
از قایق و پاروی تو سهم کمی دارد
دریا زنی با گیسوان موج در موج است
با ماهیان تشنه حس درهمی دارد
صیادهای گیج بندر می شناسندش
مویش سپیدی می زند، پشت خمی دارد
وقتی تمام لحظه ها را با تو قسمت کرد
باید بفهمی با خیالت عالمی دارد
باید بفهمی بی تو می میرد؛ مگر این قو
غیر از تو رویِ زخم بالَش مرهمی دارد؟!
لبخند تو امواج را آرام خواهد کرد
ساحل همیشه شانههای محکمی دارد
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده 🌱
نترس از شب و طوفان که در پناه همیم
اگرچه زرد و زمین خورده، تکیهگاه همیم
به سیب لب نزدیم از سر هوس، اما
شریک بار غم و تلخیِ گناه همیم
چه مُهرها که به پیشانی من و تو زدند
چه روزها شد و درگیر اشتباه همیم
بگو زمین و زمان را به هم بدوزد عشق
که لحظه لحظه در آیینهی نگاه همیم
هوایمان که بگیرد کسی چه میداند
بهانهی شب بی خواب و اشک و آه همیم
نگاهِ پنجرهها ابری و مه آلود است
چه غم که ماه نتابیده! ما که ماه همیم!
اگر جدا شده راه من و تو از آغاز
غمت مباد که در انتهای راه همیم..
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده 🍀
دیگر گره خورده وجودم با وجودش
محکم شده با ریشههایم تار و پودش
روی تمام فرشهای دست بافم
جا مانده رد پای رویای کبودش
سلولهایم را شبیه مشتی اسفند
پاشیده ام در آتش از بدو ورودش
باید به این آتش بسوزم یا بسازم؟
وقتی به چشمم می رود هر روز دودش
آیینه ام با شمعدانها عهد بسته
حتی ترک هم بر ندارد در نبودش
از نارونهای سر کوچه شنیدم:
«می آید او، فرقی ندارد دیر و زودش»
دل بر نخواهم داشت از این عشق معصوم
چون اصفهان از پاکی زاینده رودش
@shokoohsher✨
#حسنا_محمدزاده ☘️