(معلم سخت گیر) - من توی مکتب شروع کردم به درس خوندن🙂، قبل از دبستان توی ✌️ مکتب درس خوندم. - اولین مکتب که از چهار سالگی رفتم رو یک خانم اداره میکرد؛ من زیاد گوشه گیر بودم و با درس اُنس نمی‌گرفتم؛ نمیدونم شاید بخاطر ضعف بیناییم بود🙁. - بعضی وقت ها که (ملاباجی) به جلساتی می‌رفت همسایشون (رباب) رو می‌فرستاد تا به ما رسیدگی کنه، که ایشونم توی پر کردن وقت با کار‌های بیهوده مهارت زیادی داشت😤. - پنج یا شش سالم که بود پدرم مارو به مکتب دیگه‌ای فرستاد که توی یکی از اتاق‌های مسجد بود. هنوز اون اتاقو یادمه جایی تاریک😨، نمی‌دونم شاید بخاطر ضعف بیناییم بوده. - معلم به جز با ما که برادر بزرگترم هم همراهم بود با بقیه سخت برخورد می‌کرد. چیزی که از این مکتب یادمه این بود که معلم پنجشنبه‌ها به زیر زبون بچه ها مهر میزد و می‌گفت اگه پاک بشه یعنی به نماز مقید نبودید ولی اگه بمونه معلومه که مقید بودید - منم روزای شنبه خیلی می‌ترسیدم😥، نه بخاطر اینکه کتکمون بزنه نه، ولی خب ترس این ماجرا رو داشتم