🔸🔹🔸خیر کثیر صبح به صبح باید یک بوسه از پدر بگیرد و او را راهی کند در حالی که چک میکند بابا حتما کت کارش را پوشیده باشد، مچ‌بندش را انداخته باشد، کلیدهایش را جا نگذاشته باشد، گوشی‌ و انگشترش را حتما برداشته باشد و یکی دوتا میوه توی کیسه اش داشته باشد که میان روز بخورد. برای بابایش یک پا مادر است. صبح به صبح حتما باید برود پشت پنجره به بدرقه‌ی پدر و خواهرش. پنجره را باز کند و قدش را به نوک پنجره برساند و سرش را به زور بیرون کند و به خواهرش بگوید:" خیلی دوستت دارم. ظهر اومدی با من بازی کن. باشه!" و بار دیگر به پدر بگوید:" خیلی دوستت دارم. مراقب خودت باش. زود بیا خونه باشه!" و اینطوری مهر و محبت را بپاشد تو دل اهل خانه و خودش هم سرشار شود. برای همه‌ی اهل خانه دلسوزی می‌کند. صبح به صبح بعد از اینکه صبحانه‌ش را خورد چادرش را سر میکند و عروسکش را می‌بوسد و در آغوش میگیرد و میرود پی زندگی‌اش. این وسطها یک سراغی هم از من می‌گیرد که درسهایم را میخوانم یا نه؟ نهار چه چیزی میخواهم بپزم؟ گاهی وقتها شاید یک پیشنهاد ویژه هم برای نهار داشته باشد. بعد هم کتاب دستک، به قول خودش را جمع و جور میکند توی کیفش و میگوید: "خانم‌مون منتظره باید بریم مدرسه." کدبانویی است پژوهشگر، برای خودش. ظهر که خواهرش می‌آید شروع می‌کند به تعریف کردن کارهایی که از صبح انجام داده. حسابی با خواهرش دل میدهد و قلوه می‌گیرد. از حرفهای خیالی که در کلاس با معلم‌شان گفته، می‌گوید. از مشقهایی که نوشته، بازیهای جدیدی که انجام داده. از خوراکی‌هایی که خورده حرف میزند و توصیه‌هایی که برای نهار کرده است. از اینکه چقدر دلش برای او تنگ شده و دلش میخواسته با او بازی کند. دنیا با دخترها شیرین‌تر است. برای همین خدا آنها را خیر کثیر نامیده. ✍ به قلم: 🌸🍃 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://nebeshte.kowsarblog.ir/خیر-کثیر-5 @sobhnebesht