🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🔆نذر شیطانی 🌱روزی شخصی پیش پسر عمر آمد و گفت: «من نذر کرده‌ام که یک روز از صبح تا شب بالای کوه «حراء» برهنه بایستم.» پسر عمر به او گفت: «اشکالی ندارد، برو نذرت را ادا کن.» آنگاه آن شخص به نزد ابن عباس رفت و جریان را گفت. ابن عباس به او گفت: «ای مرد! مگر نماز نمی‌خوانی؟» 🌱آن مرد گفت: «چرا نماز می‌خوانم.» ابن عباس گفت: «پس می‌خواهی برهنه نماز بخوانی؟» آن مرد گفت: نه. 🌱ابن عباس گفت: «مگر چنین عهدی نکرده‌ای؟ شیطان خواسته است تو را به بازی بگیرد، خودش و سربازانش به ریش تو بخندند.» آن مرد که از آن صحبت به خود آمده بود و از آن نذر خود پشیمان شده بود، گفت: 🌱«حال چه کنم؟» ابن عباس گفت: «برو، یک روز معتکف شو و کفاره ب عهدی را که بسته‌ای بده.» آن مرد برگشت و سخن ابن عباس را به پسر عمر نقل کرد. 🌱پسر عمر گفت: «ابن عباس حرف درستی زده است، هیچ‌یک از ما نمی‌توانیم استنباط‌های فقهی او را داشته باشیم.» 📚تجلی امیر مؤمنان علیه‌السلام، ص 223 -الغدیر، ج 19، ص 70