⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️
#داستان_آموزنده
🔆به به عجب پاسخى !
💥روزى حضرت سليمان بن داود (ع ) همراه اطرافيان ، با شكوه و سلام و صلوات عبور مى كرد، در حالى كه پرندگان بر او سايه افكنده بودند و جن و انس در دو طرف او صف كشيده بودند.
💥در اين حال كه عبور مى كرد به عابدى از عابدهاى بن اسرائيل رسيد، عابد به او عرض كرد: سوگند به خدا، خداوند، حكومت بسيار وسيع و بزرگى به تو عنايت فرموده است .
سليمان (ع ) در پاسخ او فرمود:
💥يك تسبيح در نامه عمل مؤمن بهتر است از آنچه كه به پسر داود (سليمان ) داده شده است ، چرا كه تمام اين مال و منال مى روند و نابود مى شوند ولى آن يكبار تسبيح باقى مى ماند براستى بايد گفت :
💥به به ، عجب پاسخ بجائى حضرت سليمان داد، و براستى به به ، به قول حافظ:
پيش صاحب نظران ملك سليمان باد است
بلكه آنست سليمان كه زملك آزاد است
آنكه گويند كه بر آب نهاده است جهان
مشنو اى خواجه كه بنياد جهان بر باد است
ملك بغداد زمرگ خلفا مى گريد
ورنه اين شط روان چيست كه در بغداد است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
🦋🔆🦋🔆🦋🔆🦋🔆🦋
#داستان_آموزنده
🔆ارادت خاص امام به ذكر مصائب اهلبيت (ع )
🌴حجة الاسلام آقاى حاج سيد محمد كوثرى ذاكر معروف قم از سالها قبل روضه خوان خاص امام خمينى (مدظله العالى ) بود و در سالهاى اخير هم كه مشاهده كرده ايد در آغاز محرم و مواقع ديگر در حسينيه جماران در محضر امام روضه مى خواندند.
🌴وى نقل كرد: پس از شهادت آيت الله حاج آقا مصطفى (فرزند ارشد امام خمينى ) من وارد نجف اشرف شدم ، رفقا گفتند خوب موقعى آمدى ، امام را درياب كه هر چه ما كرده ايم در مصيبت حاج آقا مصطفى گريه كنند از عهده برنيامده ايم مگر تو كارى بكنى :
من خدمت امام رسيدم و عرض كردم اجازه مى دهيد ذكر مصيبتى بكنم ؟
🌴 امام اجازه دادند، هر چه نام مرحوم حاج آقا مصطفى را بردم تا با آهنگ حزين امام را منقلب كنم كه در عزاى پسر (آنهم چه پسرى ؟) اشك بريزد، امام تغيير حال پيدا نكردند، و همچنان ساكت و آرام بودند، ولى همين كه نام حضرت على اكبر (ع ) را بردم ، هنگامه شد، امام چندان گريستند كه قابل وصف نيست .
براستى اين چيست ؟! جز شيفتگى فوق العاده عرفانى و ملكوتى امام به ساحت قدس خاندان نبوت (عليهم السلام ).
🌴باز در اين مورد، يكى از اعضاء دفتر امام نقل مى كند: يك روز به مناسبت يكى از روزهاى شهادت ائمه (ع ) به اطاق امام رفتيم و مشغول دعاى توسل شديم ، در اثناء دعاى توسل يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد، با آنكه او روضه خوان ماهر نبود و با حضور امام دست پاچه شده بود و صدايش هم ، بريده بريده بود، همين كه شروع به روضه كرد، با اينكه هنوز مطلب حساسى را بيان نكرده بود، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان به شدت تكان مى خورد.
🌴و من وقتى كه زير چشم به سيماى امام نگاه كردم ، دانه هاى پى در پى اشك را كه از زير محاسن ايشان روى زانويشان مى افتاد، ديدم و چند لحظه اى طول نكشيد كه يكى از نزديكان ، از زاويه اى كه امام نبيند به ذاكر اشاره كرد كه روضه را قطع كن ، زيرا كه اين حالت گريه شديد ممكن بود خداى نكرده بر قلب مبارك امام اثر بگذارد.
🌴موضوع ديگر اينكه در حسينيه جماران هميشه صندلى آماده است و امام وقتى وارد بالكن حسينيه مى شوند روى صندلى مى نشينند، ولى در دو مورد اتفاق افتاد كه روى زمين نشستند، يكى هنگامى كه برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، امام به احترام قرآن روى زمين نشست ، دوم روز عاشورا به احترام عزادارى امام حسين (ع ).
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️
#داستان_آموزنده
🔆به به عجب پاسخى !
💥روزى حضرت سليمان بن داود (ع ) همراه اطرافيان ، با شكوه و سلام و صلوات عبور مى كرد، در حالى كه پرندگان بر او سايه افكنده بودند و جن و انس در دو طرف او صف كشيده بودند.
💥در اين حال كه عبور مى كرد به عابدى از عابدهاى بن اسرائيل رسيد، عابد به او عرض كرد: سوگند به خدا، خداوند، حكومت بسيار وسيع و بزرگى به تو عنايت فرموده است .
سليمان (ع ) در پاسخ او فرمود:
💥يك تسبيح در نامه عمل مؤمن بهتر است از آنچه كه به پسر داود (سليمان ) داده شده است ، چرا كه تمام اين مال و منال مى روند و نابود مى شوند ولى آن يكبار تسبيح باقى مى ماند براستى بايد گفت :
💥به به ، عجب پاسخ بجائى حضرت سليمان داد، و براستى به به ، به قول حافظ:
پيش صاحب نظران ملك سليمان باد است
بلكه آنست سليمان كه زملك آزاد است
آنكه گويند كه بر آب نهاده است جهان
مشنو اى خواجه كه بنياد جهان بر باد است
ملك بغداد زمرگ خلفا مى گريد
ورنه اين شط روان چيست كه در بغداد است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀
#داستان_آموزنده
🔆چاپلوسان دربار ناصرى
☘روزى ناصرالدين شاه قاجار با گروهى از درباريان به ديدن طاق كسرى (كه در مدائن نزديك بغداد واقع است و از آثار انوشيروان مى باشد) رفتند، در آنجا ناصرالدين شاه از همراهان پرسيد: به نظر شما من عادلترم يا انوشيروان ؟!.
☘آنها ديدند اگر بگويند تو، دروغ گفته اند و اگر بگويند انوشيروان ، كلاهشان پس معركه است ، در سكوت فرو رفتند و چيزى نگفتند، ناصرالدين شاه پس از مكث طولانى آنها گفت : من خودم به اين سؤ ال پاسخ مى دهم ، من خيلى از انوشيروان عادلترم .
☘درباريان چاپلوس همگى از اين پاسخ نفس راحتى كشيدند و تقريبا همگى يكصدا گفتند: صحيح است ، كاملا همينطور است كه مى فرمائيد.
☘ناصر با حالتى طعن آلود گفت : شما بى آنكه منتظر بمانيد تا من دلايلم را ذكر كنم ، حرفم را تصديق مى كنيد و اين كارتان يك كار صد در صد احمقانه است ، اكنون من دليلهاى خود را ذكر مى كنم .
☘او پس از لحظاتى سكوت ، گفت : انوشيروان داراى وزيرى دانشمند و آگاه مثل بوذرجمهر بود كه هر وقت از عدالت منحرف مى شد به او گوشزد مى كرد و او را از انحراف باز مى داشت ، ولى وزير مشاور من شماها هستيد كه هميشه سعى داريد كه مرا از جاده صاف ، منحرف سازيد بنابراين من در همين حد هم مانده ام جاى تعجب است ، و اگر نسبت انوشيروان و راهنمائيهاى وزيرش را با نسبت من و مشاورهائى كه شما باشيد، بسنجيد، من ولو عادل نباشم ولى از انوشيروان عادلترم .
نويسنده در اينجا حاشيه اى دارد و آن اينكه گر چه ناصرالدين شاه زيركانه خواست خود را تبرئه كند، اما مى بايست از او پرسيد كه تو اگر مرد درست بودى ، چرا چنان مشاورانى براى خود برگزيدى ؟
☘ و چرا جلو چاپلوسى آنها را نگرفتى ؟ و چرا اگر كسى با گوشه چشمى به تو چپ چپ نگريست جانش به خطر مى افتاد و چرا و چرا؟
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
#داستان_آموزنده
🔆اداى بدهكار
يكى از اهالى مدينه گويد: حضرت رضا عليه السّلام (طبق دستور ماءمون ) از مدينه به سوى خراسان رفت ، من چهار هزار درهم از آن حضرت طلب داشتم كه فقط من و آن حضرت مى دانستيم ، فرداى آن روز امام جواد عليه السّلام براى من پيام فرستاد كه به نزد ما بيا، من به خانه آن حضرت رفتم ، فرمود: حضرت رضا (ع ) از مدينه رفت ، آيا تو چهار هزار درهم از آن حضرت طلب دارى ؟
گفتم : آرى ، گوشه جانماز را بلند كرد، ديدم دينارهائى در آنجا است ، آنها را بابت طلبكاريم به من داد كه قيمت روز آنها چهار هزار درهم بود.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
#داستان_آموزنده
🔆معنى اللّه اكبر
معمولاً وقتى از افراد سئوال مى شود معنى اللّه اكبر چيست ؟ در پاسخ گويند يعنى خدا از همه چيز بزرگتر است .
ولى اين معنى غلط است ، اينك به داستان زير توجه كنيد:
جميع بن عمير گويد: در محضر امام صادق (ع ) بودم ، آن حضرت از من پرسيد جمله اللّه اكبر يعنى چه ؟
عرض كردم : يعنى خدا بر همه چيز بزرگتر است .
فرمود: مطابق اين معنى ، خدا را چيزى تصور كردى و سپس مقايسه با ساير چيزها نمودى ، و او را بزرگتر از آن چيزها تصور نموده اى (و اين تشبيه است ).
عرض كردم : پس معنى اللّه اكبر چيست ؟
فرمود: معنايش اين است كه : اللّه اكبر من ان يوصف : يعنى خداوند بزرگتر از آنست كه توصيف گردد.
به عبارت روشنتر ذات پاك خدا را محدود نكن به اينكه : او در طرفى و ساير مخلوقات را در طرف ديگر قرار دهى ، و بگوئى او از همه بزرگتر، درنتيجه مرتكب تشبيه گردى .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
🌳☘🌳☘🌳☘🌳☘🌳
#داستان_آموزنده
🔆پرهيز از غضب
☘حواريون (ياران خاص ) حضرت عيسى (ع ) چون پروانه به دور شمع وجود حضرت عيس (ع ) حلقه زده بودند، در ميان صحبتها از آن حضرت پرسيدند: اى آموزگار سعادت ، به ما بياموز كه چند چيزى سخت ترين و دشوارترين چيزها است ؟.
☘عيسى (ع ) فرمود: سخت ترين امور، غضب و خشم خدا است .
☘پرسيدند: چگونه از غضب خدا دور گرديم ، و مشمول آن نشويم ؟.
☘فرمود: نسبت به همديگر، غضب نكنيد.
☘پرسيدند: علت و منشاء غضب چيست ؟.
فرمود: منشاء غضب ، تكبر و خود محورى ، و كوچك شمردن مردم است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
#داستان_آموزنده
🔆مردى شهيد مدرس
شهيد آيت اللّه سيد حسن مدرس (كه توسط دژخيمان رضاشاه در تبعيدگاه خواف در دهم آذرماه 1317 شمسى هنگام افطار روز 27 ماه رمضان 1356 قمرى به شهادت رسيد) از آزاد مردان بى بديل تاريخ است .
از حماسه هاى زندگى او اينكه :
شب هنگام ، يزدان پناه از جانب رضاخان پهلوى ، ده هزار تومان پول (به ارزش آن زمان ) نزد مدرس آورد كه : بگير و ساكت باش .
مدرس پاسخ داد: پول را زير تشك بگذار و برو به اربابت رضاخان بگو: تا دينار آخر، خرج نابودى تو خواهد شد، اگر رضا داد كه هيچ و گرنه بيا و از همانجا كه پول را گذاشتى بردار و برو.
از سخنان مدرس است : اگر من نسبت به بسيارى از اسرار، آزادانه اظهار عقيده مى كنم و هر حرف حقى را بى پروا مى زنم ، براى آنست كه چيزى ندارم و از كسى هم نمى خواهم ، اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم نمائيد، آزاد مى شويد، بايد جان انسان از هر گونه قيد و بند آزاد باشد تا مراتب انسانيت و آزادگى خود را حفظ نمايد.
هنگاميكه مدرس در قمشه ، درس مى خواند، يكى از ثروتمندان نزد او آمد و خواست : قطعه زمينى را به او بدهد.
مدرس با اينكه در نهايت فقر و تهيدستى به سر مى برد، به او گفت : مگر شما در ميان فاميل خود، فقير ندارى ؟
ثروتمند پاسخ داد، چرا، فقير داريم .
مدرس گفت : چرا آن قطعه زمين را به آنها نمى بخشى ؟
او گفت : بهتر است آن زمين را به خويشان فقير خودت ببخشى .
و از گفتار ميرزاى شيرازى در مورد مدرس است : اين سيد (مدرس ) پاكدامنى اجدادش را دارا است و در هوش و فراست ، گاهى مرا به تعجب مى افكنند، و قوه قضات او در حد كمال و نهايت درستكارى و تقوى است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
⚡️🍂⚡️🍂⚡️🍂⚡️🍂⚡️🍂⚡️
#داستان_آموزنده
🔆اكنون اميرى
چوپانى به وزارت رسيد . هر روز بامداد بر مىخاست و كليد بر مىداشت و در خانه پيشين خود باز مىكرد و ساعتى را در در خانه چوپانى خود مىگذراند . سپس بيرون مىآمد و به نزد امير مىرفت.
شاه را خبر دادند كه وزير هر روز صبح به خلوتى مىرود و هيچ كس را از كار او آگاهى نيست . امير را ميل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چيست . روزى ناگاه از پس وزير (چوپان) بدان خانه در آمد . وزير را ديد كه پوستين چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند . امير گفت:اى وزير!اين چيست كه مىبينم؟
وزير گفت: هر روز بدين جا مىآيم تا ابتداى خويش را فراموش نكنم و به غلط نيفتم، كه هر كه روزگار ضعف، به ياد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.
امير، انگشترى خود از انگشت بيرون كرد و گفت: بگير و در انگشت كن؛ تاكنون وزير بودى، اكنون اميرى .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
فتحعلی شاه قاجار گه گاه شعر می سرود و روزی شاعر دربار را به داوری
گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بی پروا نظر خود را باز گفت.فتحعلی شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهار پایان به آخور ببندند.
شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آن که شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش
خواند سپس پرسید:«حالا چطور است؟».شاعر هم بی آنکه پاسخی بدهد
راه خروج پیش گرفت!. شاه پرسید:کجا می روی؟گفت: به طویله!!!
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆محرم راز
روزی پس از ختم درس عارف بالله، مرحوم ملّا محمّد کاشی (متوفی 1333) یکی از طلاب به مدرس آن بزرگوار آمد و گفت:
«این آقا شیخ چه میگوید که دیشب به وقت سحر دیده که از در و دیوار صدای این تسبیح «سبّوحٌ قدّوسٌ ربُّ الملائکۀِ و الرّوح» برمیآید؛ چون نگریسته، دیده آقای آخوند این تسبیح را در سجده میگوید؟»
آخوند کاشی فرمود: «اینکه در و دیوار به ذکر متذکّر گشته باشند، مهم نیست؛ مهم این است که او کجا محرم این راز گشته است.»
📚(تاریخ حکما و عرفا، ص 75)
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
#داستان_آموزنده
🔆هلاكت ظالم ، حتمى است
در يكى از جنگها، يكى از شجاعان دشمن ، يكى از افراد بنى هاشم را به جنگ با خود دعوت كرد، ولى او پاسخ مثبت نداد.
حضرت على (ص ) به او فرمود: چرا از پيكار، خوددارى مى كنى ؟!.
او در جواب گفت : اين شخص (اشاره به قهرمان دشمن ) از يكه سواران دلير عرب است ، ترس آن دارم كه بر من پيروز گردد.
امام على (ص ) فرمود: به حساب اينكه در سپاه دشمن است ) بر تو ظلم كرده است ، اگر با او نبرد كنى ، بر او پيروز خواهى شد، بدانكه اگر كوهى بر كوه ديگر ظلم كند، ظلم كننده مغلوب شده و به هلاكت مى رسد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d