💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_هفتادودو
🔶یک روز آقامصطفی با سه تن از دوستان بسیجیاش به نامهای جواد کوهساری، محمد اسدی و محمد جاودانی آمدند خانه🏠، دربارۀ درگیریهای عراق و سوریه صحبت میکردند از رفتن میگفتند قبلاً من و آقامصطفی مفصل دربارۀ این موضوع صحبت کرده بودیم. آقامصطفی مصمم بود به رفتن، اما من هنوز تردید داشتم🤔 آقامصطفی و دوستانش روی مبلهای داخل هال نشسته بودند و من توی آشپزخانه بودم سماور را روشن کردم و تا جوش آمدن آب داخل سماور، لیوانها و قندانها را توی سینی چیدم 🌻سینی چای را گذاشتم روی اُپن و خودم رفتم داخل اتاق، در را کمی باز گذاشتم تا صدای آنها را بشنوم آقامصطفی🤓 میگفت: «به نظر من ما نباید بهعنوان یک نیروی عادی آموزش ندیده بریم نیرویی که فقط بتونه تفنگ دستش بگیره، رفتنش تأثیر چندانی نداره ما باید اول دورههای آموزشی رو ببینیم، بعد از خود عراقیها نیروی داوطلب جمع کنیم و بهشون آموزش بدیم.»🧐
آقای کوهساری خندید: «هنوز که هیچ ارگانی قصد بردن ما رو نداره بسیج هم که با ما همکاری نکرد.»🌻
آقای اسدی گفت: «ارگان مُرگان که نه، ولی شنیدم مامانجونت بلیط یکطرفه به سرزمین رؤیاها برات گرفته!»
آقای جاودانی گفت:« مبارکه رفیق، از آقای اسدی جلو زدی.»😉
آقای اسدی گفت: «فقط جهت اطلاع دوستان، خانواده برای آقازادهشون کت و شلوار خریدن، قراره بهزودی ایشون متحول! ببخشین متأهل بشن!»❤️
آقامصطفی گفت: «من موندم این بَشر به اضافۀ اون دو تا بَشر دیگهای که اینجا نشستن چرا تن به ازدواج نمیدن؟🌺 بهخصوص جناب کوهساری عزیز که اخیراً پدر محترمشون یک ماشین صفر براش خریده و یک طبقه از خونه رو هم به نامش زده، برادر عزیز شما از بیستوچهارسالگی میتونستی زن بگیری و نگرفتی تا الان چهار پنج سال تأخیر داری، بجُنب دیر میشه.»🌷
آقای اسدی گفت: «بحمدالله شغل شریفشون هم که توی قطار شهری مستدامه.»
🔸بعد از مکثی کوتاه با لحن ملایمتری ادامه داد:« واقعاً بهونهات چیه جواد؟»
آقای کوهساری خندۀ بلندی کرد و گفت: «یواشتر بابا! پیاده شید با هم بریم، چیه زورتون به داعش نمیرسه میخواین منو مثله کنین؟»😊
آقای جاودانی گفت:« حالا من بگم یک چیزی، نه شما آقای اسدی که همسن ایشونی! البته حق با جواده، آدم باید گزینۀ مورد علاقهاش 😍رو پیدا کنه یا نه؟ به نظر من موضوع مهمیه. نباید بیگدار به آب زد اگه بعد از عقد بفهمی طرف اصلاً توی این وادیها نیست، به دعا و دفاع و تولی و تبری اهمیتی نمیده، تکلیف چیه؟»🤔
آقامصطفی گفت: «شما اول موضعت رو روشن کن توی کدوم جبههای؟ اینوریای یا اونوری؟» همه خندیدند .🌷🌷🌷
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی