سلطان نصیر
تصویر مجسمه ایزد شیوا داخل سازمان اروپایی پژوهش های هسته ای «cernسرن» 🔹این مجسمه در مذهب و هنر
توضیحاتی در مورد پیکره شیوا در محوطه سازمان مخوف سرن سوئیس: 👇 {جماعتی از ریشیان کافر (heretical) پیرو میمامسا در جنگلی مقیم بودند. شیوا همراه با ویشنو - که خود را در هیأت یک زن در آورده بود - در معیت [مار عظیم الجثه] آتی - ششان برای پاسخگویی و ابطال آراء ایشان روی به جانب جنگل نهاد. در آغاز، مشاجره خشونت باری میان جماعت ریشیان درگرفت، ولی به زودی جهت این خشونت ها متوجه شیوا شد. ریشیان قصد جان شیوا را کردند و در این عزم خود، به نیروی افسون و جادو متوسل شدند، و به نیروی سحر، ببری درنده را از میان شعله های آتش قربانگاه پدید آوردند. ببر خشمگین در دم به جانب شيوا هجوم برد. شیوا در حالی که لبخندی ملایم بر لب داشت، با حرکتی کوتاه ببر را گرفت و با ناخن انگشت کوچکش پوست حیوان را درید، آن را از تن جانور جدا کرد و چون پارچه ای حریر به دور کمر پیچید. اما حکیمان از این شکست ناامید نشدند و پیشکش های خود را به آتش قربانگاه تجدید کردند. این بار ماری غول پیکر ظاهر شد و به مصاف شیوا رفت. ولی این اژدها نیز حریف شیوا نبود، او مار را گرفت، به دور گردن خود پیچید، گویی که حلقه گلی را برای آرایش برگردن خود می آویزد.. شیوا پس از این کار رقص خود را آغاز کرد، ولی ریشیان در تدارک افسونی دیگر بودند. آخرین افسون حکیمان، هیولایی بود به نام 👈مويالاكا (Muyalaka)، که در هیأت کوتوله ای خبیث ظاهر شد. ایزد شیوا پنجه های خود را بر آن هیولا نهاد و در دم کمر مویالا کا شکست و نقش بر زمین شد. با به خاک افتادن آخرین دشمن، شیوا رقص خود را در حضور خدایان و ریشی ها از سر گرفت. پس از این اتی- ششان، شيوا را نیایش کرد، و دعا کرد که لطف [شيوا] شامل حال او شود و او بتواند به بالاترین احسان، که همانا نظاره مجدد این رقص عرفانی است، نایل گردد شیوا به او وعده کرد که رقص مذکور را بار دیگر در تیلای مقدس (Sacred Tillai) که در مرکز عالم قرار دارد، [برپا خواهد کرد] و آتی۔ ششان نیز نظاره گر آن خواهد بود. این رقص شیوا در چیدامبارام یا تیلای، به نقش مایه تمثال های مسی هند جنوبی تبدیل شد، که به شری ناتاراجا (Shri Nataraja) یا «سلطان رقص» شهرت دارد. نقوش ناتاراجا ممکن است در جزئیات با یکدیگر متفاوت باشند، ولی همگی یک مفهوم بنیادین را ابراز می کنند. اما پیش از پرداختن به این تفاوت ها لازم است به معرفی نوع شناخته شده و معروف تمثال ناتاراجا بپردازیم. این گونه تمثالها معمولا شیوا را در حال رقص با چهار دست و گیسوان بافته و به جواهر آراسته ای نشان می دهند، که حلقه های پایینی گیسوانش تحت تأثير حركات رقص، در موج و چرخشند. در میان حلقه گیسوان او، گاه پیکره به هم پیچیده یک مار کبری، یک جمجمه و پیکره [ایزدبانو] گنگا در هیأت یک پری دریایی به چشم می خورد؛ بر فراز انبوه گیسوانش هلال ماه قرار دارد که با تاجی بافته شده از برگ های کاسيا آذین گشته است. در گوش راستش گوشواره ای مردانه آویخته و گوش چپش به گوشواره ای زنانه مزین است. پیکر او همچنین به گردنبند و بازوبند، کمربند جواهرنشان، خلخال و دستبند آراسته است و انگشتان دست و پایش با حلقه های انگشتری زینت یافته. بخش اصلی لباس او شلوار سه ربعی چسبان است، همراه با شالگردنی پرچین و مواج، و ریسمانی مقدس. در یک دست راستش طبلی دارد، و دست راست دیگرش را به نشان «خوف نداشته باشه» افراشته است؛ در یک دست چپش آتش دارد و با دست چپ دیگرش به جانب مويالاكای دیو، کوتوله ای که مارکبرایی را در دست دارد، اشاره می کند. در بخش پایین سگویی دیده می شود به شکل گل نیلوفر آبی (لوتوس) که از آن حلقه شکوه و مجد (tiruvasi) جوانه زده، و شرابه های آن به شعله مزین گشته: این دست هایی که آتش و طبل را حمل می کنند، حلقه مجد را از درون لمس کرده اند. تمثال هایی از این دست در اندازه های مختلف دیده می شوند، ولی ندرتا بلندیشان از ۱۲۰ سانتی متر تجاوز می کند. تفسیر و تعبير مفاهیم نمادین این رقص حتی بدون نیاز به اتکاء منابع مکتوب، کار دشواری نیست. اما خوشبختانه در انجام این مهم، منابع مفصل معاصر مددکار ما هستند؛ ارجاع به این مآخذ، ما را نه تنها در فهم کامل مفاهیم کلی این رقص یاری می کند، بلکه در باب نمادشناسی جزئیات آن نیز اظهار نظر قطعی را میسر می سازد. مسلما برخی از ویژگیهای این تمثالها به مفهوم جایگاه کلی شیوا [در جهان شناسی هند] بستگی دارد، و مشخصا به مقوله «رقص» مرتبط نیست. مثلا موهای به هم بافته و گره خورده، با مسلک جوکیان مربوط است؛ تاج گل (حلقه گل)كاسيا؛ جمجمه برهما؛ پیکره گنگا؛ مارهای كبرا، انواع گوشواره ها [یعنی گوشواره زنانه و مردانه، که به جنسیت دو گانه [ شيوا ارتباط دارد - جنسیتی که یک نیمش مهاديو (Mahadev) است، و نیمه دیگرش اوما. او چهار بازو دارد. :}(کتاب مبانی سنتی هنر و زندگی تاملی در کتاب رقص شیوای آناندا کومار اثر امیرحسین ذکرگو صفحات ۱۵۰ الی 157) @soltannasir