شب قدر شبی است که سلطان وجود با تمام قوا، مهمان بنده خود می‌شود. و چون جان بنده تنگ و آلوده است، لیاقت چنین میزبانی‌ای را ندارد. از این روی، قوای وجودی حق تعالی (ملائکه) پیش از سلطان سَر می‌رسند و با شأن «عزرائیل»ای خویش در او می‌دمند تا «الموت» او را محو نماید؛ «فنفخ فی الصور، فصعق من فی السموات و الارض». (زمر/۶۸) سپس با شأن «روح»ای خویش در او می‌دمند تا «الحیات» در او پدیدار شود؛ «ثم نفخ فیه اخری، فاذا هم قیام ینظرون» (زمر/۶۸)، «تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر». اکنون سینه او فراخ و پاکیزه است. پس سلطان وجود تشریف خواهد آورد. و قوای وجودی سلطان محو و ساجد این ملاقات می‌شوند؛ «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی، فقعوا له ساجدین». بدین ترتیب حق متعال با إماته و إحیای قلب عبد، او را پاک و گسترده می‌سازد تا لایق میزبانی خداوند گردد؛ «قلب المومن عرش الرحمن»، «انا عند المنکسرة قلوبهم». قلب منکسر، دلی است که انانیت (برش و حدّ) خویش را شکسته و از قالب بشری رسته است. (البته شکستگی ظاهری خود موید این مطلب والاست). شب قدر، شب (جایگاه وجودی)ای است که چنین تجلی را می‌پذیرد. و جانی که شب قدر را ادراک نماید همواره در سلام و سلامت است تا صبح قیامت؛ «سلام هی حتی مطلع الفجر» بلکه او، خود قیامت است؛ چه اینکه صور مرگ و حیات را متحمل شده است. زو قیامت را همی پرسیده‌اند کی قیامت تا قیامت راه چند @sooyesama