بهار که رسید، از درخت زندگی رویید، غنچه عشق، با نوازش و ناز...
خیلی آرام از بین ترکهای خشکیده درخت، سبز میشد...
اندکی «سبز»، کمکی «سرخ»، در آغوش «قهوهای تیره»، بود اکنون...
در آغاز، خیلی دیده نمیشد، اما آرام آرام، باز شد، به چشم آمد...
غنچهها کمکم میوه میشوند و به نتیجه میرسند، در تابستان...
اما این غنچه، آنقدر زیبا بود که تابستان را ندید. غنچهها اگر زیبایی خیره کنندهای داشته باشند، چیده میشوند...
شاید به همین دلیل، گنج در خرابات است و چشمه حیات، در ظلمات...
#ر_س
@sooyesama