ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش     پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش‏ مظلوم چون على و به مظلوميش گواه آن پاره‏ هاى دل، كه بود در مقابلش‏  او حاصل نبوّت و بيداد دشمنان   از آب شعله خيز، شرر زد به حاصلش‏ عمر حسن ز عمر على سخت‏تر گذشت     تا آن كه مرگ آمد و حلّ كرد مشكلش‏ از ورطه‏اى كه بود كران تا كران ملال   موجى زد و رساند، شهادت به ساحلش‏ هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى   غربت ببين كه همسر او گشته قاتلش‏ از زهر، پاره پاره و از صبر، ريز ريز       قرآن برگ برگ شهادت بود دلش‏ چشمش به لطف اوست «مؤيد» كه دم زند   گاه از مصائب وى و گاه از فضائلش 📲 @southosein