معبر
چون که عاشق میشوم امروز و فردا بیشتر حرف دل را میخورم ،چشمم نگارا بیشتر تا که دل را میبرم برسوی کو
ای کاش که برخوان تومهمان شده باشیم با نور نگاه تو مسلمان شده باشیم ای منجی عالم تو که خورشید جهانی حاشا که ز خیال تو پریشان شده باشیم هرچند صباحی نرسد دست به معشوق از نباید که پشیمان شده باشیم با دست تو آباد شدیم خواب ببینند با دست رقیبان تو ویران شده باشیم ای کاش بمیریم و نیاید دگر آن روز بر خوان کسی غیر تو مهمان شده باشیم ما دم نزنیم ،چون و چرا هم که نگوییم چون شیخ بها صاحب عرفان شده باشیم روزی نرسد ،تا که بمانیم به عالم از چشم پریشان تو پنهان شده باشیم گر ترک گنه باشد و از سوی تو توفیق رزمنده ی یک گوشه ی میدان شده باشیم در خیمه ی پر فیض شما راه بیابیم از نور رخت ،کاش چو سلمان شده باشیم تو امر نما جان و دل من به فدایت جانا بنگر گوش به فرمان شده باشیم زارعی،مورخ ۱شهریور ۱۴۰۳ _ عراق