شیخ بهایی
شیخ بهایی » نان و حلوا »
بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»
قَدْ صَرَفْتَ الْعُمرَ فی قیلٍ وَ قال
یا نَدیمی قُمْ، فَقَدْ ضاقَ الْمجال
وَ اسْقِنی تِلْکَ الْمدامَ السَّلْسَبیل
اِنَّها تَهْدی اِلیٰ خَیْرِ السَّبیل
وَ اخْلَعِ النَّعْلَیْنِ، یا هٰذا النَّدیم
اِنَّها نارٌ أَضائَتْ لِلْکَلیم
هاتها صهباء من خمر الجنان
دَعْ کئوسا وَ اسْقِنیها بِالدّنان
ضاقَ وَقْت الْعُمرِ عَنْ آلاتِها
هاتها منْ غَیرِ عصر هاتها
قُمْ اَزِلْ عَنّی بِها رسمَ الْهموم
اِنَّ عُمری ضاعَ فی عِلْمِ الرّسوم
قُلْ لِشَیْخٍ قَلْبُهُ مِنْها نفور
لا تَخَفْ، اللهُ تَوّابٌ غَفور
علْم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
طبع را افسردگی بخشد مدام
مولوی باور ندارد این کلام
وه! چه خوش میگفت در راه حجاز
آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:
کُلُّ مَنْ لَمْ یَعْشقِ الْوَجْهَ الْحَسَن
قَرِّبِ الْجُلَّ اِلَیْهِ وَ الرَّسَن
یعنی: «آن کس را که نبْوَد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار»
گر کسی گوید که: از عمرت همین
هفت روزی مانده، وان گردد یقین
تو در این یک هفته، مشغول کدام
علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟
فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم
هندسه یا رمل یا اعداد شوم
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
زان نگردد بر تو هرگز کشف راز
گر بود شاگرد تو صد فخر راز
هر که نبود مبتلای ماهرو
اسم او از لوح انسانی بشو
دل که خالی باشد از مهر بتان
لتّهٔ حیض به خون آغشته دان
سینهٔ خالی ز مهر گلرخان
کهنه انبانی بود پر استخوان
سینه، گر خالی ز معشوقی بوَد
سینه نبوَد، کهنه صندوقی بوَد
تا به کی افغان و اشک بیشمار؟
از خدا و مصطفی شرمی بدار
از هیولا، تا به کی این گفتگوی؟
رو به معنی آر و از صورت مگوی
دل که فارغ شد ز مهر آن نگار
سنگ استنجای شیطانش شمار
این علوم و این خیالات و صُوَر
فضلهٔ شیطان بوَد بر آن حجر
تو، بغیر از علم عشق ار دل نهی
سنگ استنجا به شیطان میدهی
شرم بادت، زانکه داری، ای دغل!
سنگ استنجای شیطان در بغل
لوح دل، از فضلهٔ شیطان بشوی
ای مُدرّس! درس عشقی هم بگوی
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
چند زین فقه و کلام بیاصول
مغز را خالی کنی، ای بوالفضول
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
دل منوّر کن به انوار جَلیّْ
چند باشی کاسه لیس بوعلی؟
سروَر عالم، شه دنیا و دین
سُؤْر مؤمن را شفا گفت ای حزین
سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی
کی شفا گفته نبیِّ منجلی؟
سینهٔ خود را برو صد چاک کن
دل از این آلودگیها پاک کن
#شعر
یکی از. برترین اشعاری که مبانی بسیاری در ان نهفته است
معبر
شعر: دیار عشق ای دل به سراپرده ی عشاق رسیدی با غیر مگو هرچه که از یار تودیدی نجوای دل و یاری او د
بسم الله الرحمن الرحیم
شعر: برای او
این سخن را به تو گفتم،تو مزن با دگران
رفته ام سوی خدا هیچ نباشم نگران
ما گذشتیم زدنیا و گذشت از سرما
همره ما نشود، دیده کوته نظران
ما چو گفتیم، که هستیم در این وادی خیر
پس ندا امد و گفت ای ز خدا بی خبران
که نباشد به حقیقت به جهان جز اثرش
این بیاموخته ایم از ره شوریده سران
تو بدان در ره عشقش نزنی حرف دگر
چون بیامد به برم همدم خونین جگران
همه مشتاق شدیم تا که کجا رفته دگر
زلف او هیچ نباشد به کف شانه زنان
تو بدان در طلبش جن و ملک در به دراند
همه هر شام و سحر از غم او مویه کنان
فُطرسم گریه کند تا به تقرب برسد
تو ببین کل ملک ، بهر غمش سینه زنان
شده ای مدعی و، دمی زنی از کون و مکان
تو خودت را که ببینی، بهر تو باشم نگران
زارعی- مورخ۸مهر۱۴۰۲
درمسیر_ ساعت۲۳
#شعر
هر گدایــے بهر روزے
گفته اے کارے کند
من گدایــے با کلاسم
با قلم🖊 در مــےزنم....
#گداےکوےحسین
#شعر
صبح است و ذکر ما علی الدام
السلام علیک یا صاحب الزمان🌹
معبر
#شعر ای عاشق فرزانه و ای همره دوست دل دادن و دل سپردن دل نیکوست بی دل نروی به محضرش ای دل من تا بوده
چون که عاشق میشوم امروز و فردا بیشتر
حرف دل را میخورم ،چشمم نگارا بیشتر
تا که دل را میبرم برسوی کوی عاشقی
کفش را چون میکنم ، پرواز دل را بیشتر
(کفش=تعلقات دنیا)
چشم من از عشق تو خوابی ندارد تا دمی
بنگرد روی تورا ،دردم مداوا بیشتر
تک درخت عاشقی تا پر ثمر باشد به دل
باغبانی در دلم ، مجنون لیلا بیشتر
ناز از معشوق و باشد هم نیاز از سوی ما
میکنم با عشوه هایت من مدارا بیشتر
آمدی در کوی عشق و بی کلام و با سکوت
گفته ای که عاشقم ، آری تو از ما بیشتر
زارعی ۳۱تیر ۱۴۰۳ #شعر
نه از بعدت زما دوری نه از قربت به ما نزدیک
نه درنوری نه درکوهی نه درروشن نه درتاریک
تو در اشیاء گنجیدی و اشیا در تو ناگنجد
هزاران نکته در عالم نهان کردی چومو باریک
#علی_اسفندیاری #وحدت_وجود
ساروی #شعر
معبر
چون که عاشق میشوم امروز و فردا بیشتر حرف دل را میخورم ،چشمم نگارا بیشتر تا که دل را میبرم برسوی کو
ای کاش که برخوان تومهمان شده باشیم
با نور نگاه تو مسلمان شده باشیم
ای منجی عالم تو که خورشید جهانی
حاشا که ز خیال تو پریشان شده باشیم
هرچند صباحی نرسد دست به معشوق
از #عشق نباید که پشیمان شده باشیم
با دست تو آباد شدیم خواب ببینند
با دست رقیبان تو ویران شده باشیم
ای کاش بمیریم و نیاید دگر آن روز
بر خوان کسی غیر تو مهمان شده باشیم
ما دم نزنیم ،چون و چرا هم که نگوییم
چون شیخ بها صاحب عرفان شده باشیم
روزی نرسد ،تا که بمانیم به عالم
از چشم پریشان تو پنهان شده باشیم
گر ترک گنه باشد و از سوی تو توفیق
رزمنده ی یک گوشه ی میدان شده باشیم
در خیمه ی پر فیض شما راه بیابیم
از نور رخت ،کاش چو سلمان شده باشیم
تو امر نما جان و دل من به فدایت
جانا بنگر گوش به فرمان شده باشیم
زارعی،مورخ ۱شهریور ۱۴۰۳ _ عراق
#شعر
معبر
ای کاش که برخوان تومهمان شده باشیم با نور نگاه تو مسلمان شده باشیم ای منجی عالم تو که خورشید جهانی
ماییم و غم دوری از یار و دگر هیچ
ما دایره او نقطه پرگار و دگر هیچ
تا دل نرود جانب دلدار،مریض است
از هجرغمش گشته چوبیمار و دگر هیچ
بیدار بمان صبح وصالش برسد چون
خواب است ره آورد شب تار و دگر هیچ
از یار مشو غافل و یادش نشود کم
افسوس بودحاصل این کار و دگر هیچ
کابوس گرانبار بود دایره ی چرخ
حاصل نبرد جز دل بیدار و دگر هیچ
چون عارف و استاد ندیدیم به ایام
بس حاصل ما جبه و دستار و دگر هیچ
چون رشته ی امید به آن یار گرفتی
محکم سر این رشته نگه دار و دگر هیچ
گویند بیایی تو به هنگامه ی مرگم
ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ❤️
زارعی مورخ۲شهریور۱۴۰۳_عراق
#شعر
معبر
🎥 فرا رسیدن اربعین حسینی بر امام زمان،عج و همه آزادی خواهان دنیا مخصوصا شیعیان جهان تسلیت باد آجرک
سلام رفیق جا مانده
اگر دلتنگ یاری
اگر محزون و زاری
اگر تنها نشستی
برایش بی قراری
در این دنیای ظلمت
به دنبال بهاری
تو مشتاقی به مولا
حسین را دوست داری❤️
بداهه #شعر
زارعی_صبح۴شهریور۱۴۰۳
عراق
معبر
حسینی ترین جاماندهی #اربعین 💔😔
ای ذریه ی حضرت آدم
ای سید و از تبار خاتم
هرچند دراربعین نباشی
تقدیم توشد تمام حالم
سیدعلی ای عزیز قلبم
دلتنگ تر از تمام عالم
#شعر بداهه _ زارعی
#نائب_الزیاره_رهبریم
#اربعین
#سیدعلی_خامنه_ای
معبر
چشم من و امر ولی.. ـ ✌️بروید سراغ کارهای نشدنی(چشم) برای من و شما کار نشدنی چیه: حذف دلار؟ تبا
بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود*
امام خامنه ای
◇ای دل، درپی کار و امر بیهوده مرو
◇دنبال امور سخت نادیده برو
◇تا قله ی عشق ،تو بی کس وکار شوی*
◇از سختی راه تو لحظه ای خسته مشو
* (لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله)
#شعر زارعی_ خرداد۱۴۰۳
روز بزرگداشت شاعرفرهیخته ایرانی
محمد حسین شهریار
که به نام زیبای روز شعر و ادب فارسی مزین شده است بر شما و
تمام دوستان و شاعران عزیز
گرامی باد
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
اگر شاعر هستی و یا تمایل داری شعر بگی و یاد بگیری
در جمع شاعران دعبل خزایی حضور پیدا کن.
#شعر
#شاعری
معبر
بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود* امام خامنه ای ◇ای دل، درپی کار و امر بیهوده مرو ◇دنبال ا
وعده ی وصل و گذرش میدهند
🔥آتش دل را اثرش میدهند
هرکه دراین جمع چوسیمرغ شد
معرفت و بال و پرش میدهند
آنکه بود لایق دیدار دوست
دیده نگو چشم ترش میدهند
آنکه نرفت در پی وصلش مدام
حالِ دلِ مختصر میدهند
آنکه کند خلوت دل در سحر
باده ی خونین جگرش میدهند
هرکه ز شب تا به سحر گریه کرد
مژده ی وصل سحرش میدهند
آنکه نبوده است دراین باغ گل
شاخه ی بی برگ و برش میدهند
آنکه خورد از می و جام بلا
بوسه ی بی دردسرش میدهند
هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند✅
آنکه جدا کرد دلش را زغیر
قلب طلا همچو زرش میدهند
قله رود هرکه چو فرهاد شد
دیده ای دل ،دردسرش میدهند
تا شکند لیلی ما جام دل
بار دگر تاج سرش میدهند
زارعی- خرداد1403
شعر. #شعر
معبر
هدف از ارسال رسل و انزال کتب این است که: مردم بصورت جمعی برای اقامه عدل و داد قیام کنند و معلوم ش
ز هرچه رفته است غمگین نگردی
بگیری دست یک افتاده، مردی
تو شادی، از عطاهای خداوند
خدا داده، زمانی شاد گردی
نَشینی بی نصیب و زارخسته
مثال یک فقیر دوره گردی
کنار این تفضل های مولا
تو تنها یک غباری مثل گردی
مصیبتهای عالم از خود توست
بدست نفس خود بیچاره گردی
زارعی، 29شهریور
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
نه به هر چه داری، غره شو
نه به آنچه نداری
حسرت بخور
داشته هایت مال خدا
نداشته هایت بی توفیقی تو
#ایه #شعر
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا رحمت کند مرد عزیزی
که میگوید کلام ناب، بکری
که امر اهل بیت را زنده دارد
چو زیبایی آن را هم ببینی
اگر گویی تو زیبایی دینت
نباید گوشه ای تنها بشینی
اگر دین خدا آید به میدان
از او گلهای زیبایی بچینی
نبایدخسته و محزون نشینی
در این میدان اگرتو مرد دینی
زارعی _ اول مهر۱۴٠۳
#روایت
#شعر شعر
عبدی که شود مال خدا مال کسی نیست
دنبال کسی باش که دنبال کسی نیست
خرجی گداهای حرم پای کریم است
جز دوست، کسی باخبر از حال کسی نیست
در راه تقرب، دل ما سخت پسند است
مشتاق رخ یار، پی خال کسی نیست
هرچند که زشتیم و سیاهیم ... بلالیم
این لکنت ناخواسته اشکال کسی نیست
جز مهر نبی پیش خدا هیچ نداریم
در سینه بجز آل نبی، آل کسی نیست
او آمده تا فاطمه اش را بشناسند
بی فاطمه، امیّد به اعمال کسی نیست
عرشی که نبرده است خدا هیچ کسی را
جز او و علی، جای پر و بال کسی نیست
» رفتیم و در ایوان طلا، بست نشستیم
» گفتیم مسلمان تو و فاطمه هستیم
ای سلسله ی موی تو زنجیر حقایق
ای شرح افاضات تو منظومه ی صادق
رزق سحرت از سر ما نیز زیاد است
رزّاق، خدا بوده ولی دست تو رازق
با پینه ی پیشانی تو بر سر سجده
باید برسد اینهمه مخلوق به خالق
نه صاحب مالیم، نه دنبال زر و سیم
قربان فقیرت که شده صاحب منطق
شاگردی شاگرد تو شد کار اساتید
دلباخته ی درس تو هستند خلائق
یک عمر فقط حرف تو تبیین علی بود
شد جنگ تو تبدیل مخالف به موافق
خرمای علی شیعه ی اثنی عشری ساخت
گفتی علی و گفت علی مغرب و مشرق
«والله همین است و همین است و همین است
« رزق نجف و کرببلایم ز مدینه است
هرکس که شده حضرت صادق نگرانش
افتاده عجب قند و نباتی به دهانش
امشب به خدا وصل شو از راه توسل
تصدیق کن او را و سحرگاه بخوانش
پائین حسینیه نشستن هنر اوست
گفت آنکه حسینی شده بالا بنشانش
او دوستمان دارد و ما نیز محبیم
او لطف به ما کرده و بندیم به جانش
راضی شده ما را ببرد بین تنورش
محتاج همینیم نه محتاج به نانش
چسبیده ام امشب به ضریحش چو غباری
آنهم چه ضریحی! که غبار است نشانش
ای باد صبا از سوی ما هم گذری کن
هرکس که دلش سوخت، به زهرا برسانش
#رضا_دین_پرور #شعر
#حضرت_محمد #امام_صادق
📜 @sheraneh_eitaa
بسم الله الرحمن الرحیم
🏴سیدالمقاومه💔
عمری است در این وادی سرگردانی
مارا تو به دنبال خودت میخوانی
ای سالک شور وعشق و احسان و جهاد
در خاطره ها تو تا ابد می مانی
با قدرت ایمان و شجاعت کردی
این جنبش خوب وجبهه ی بیداری
ای مکتب آزادی و خونخواهی حق
در ماتم تو جهان و هر ایرانی
سرباز توایم در این پریشانی دل
مارا تو ببر به قله ی ایمانی
هرچند تورا شهید کرده است دشمن
تو زنده تری و باز در میدانی
زارعی7مهر #شعر، شعر
فی شهاده سیدالمقاومه
معبر
خلق صحنه ای متفاوت و تاریخی در میدان فلسطین تهران به یاد شهید سید حسن نصرالله مردم تهران برای ادا
بیادت بوده و هستیم بازم
اَلا سیدحسن محبوب نازم
تویی یکدانه ی تاریخ لبنان
برایت پر زغم گردیده ایران
تو داری مکتبی از بهر دنیا
شجاعت، باصلابت بوده هرجا
غمت را در دلم بذری نمودم
در عشقت بروی دل گشودم
نگشتی مضطر و غمگین و خسته
نباشد دست تو بیکار و بسته
برای این جهاد و یاری رب
نخوابیدی توراحت روز وهم شب
تو بازم زنده ای و حرف داری
تو پیش رب به لب لبخند داری
گرفتی رزق خود را از خداوند
مثال قله ای، کوه دماوند
بشارت میدهی سرباز خود را
نباشم لحظه ای محزون و تنها
بیایم با جماعت سوی راهت
ببوسم ان جمال همچو ماهت
قسم دادم تو را مرد زمانه
برای راه حق ما را نشانه
بگیر دست مرا ای خوب دنیا
بیایم در مسیر عرش اعلا
سبکبالان همه پرواز کردند
مسیر یک تمدن باز کردند
شهیدان چون مسیری راگشودند
دل مارا به لبخندی ربودند
بگشتم عاشق و مجنون خوبان
نیاید لحظه ای باشم پشیمان
زارعی14مهر1403
بداهه #شعر شعر
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
#شعر
#شعرعرفانی
این مَنیت ها که من را بوده است
تا ابد دست مرا آلوده است
چون نباشم، نیستم اهل #جهاد
این منم در من ببین آسوده است
این منِ، من من کنِ، پرادعا
بر منیت های خود افزوده است
تا نگردم از منِ خود، منْ جدا
این منم، قلب مرا فرسوده است
بازهم من ها به شعرم امده
شعر "من" را این منم فرموده است
خواستم تا من جدا گردم ز من
این منِ من در همین محدوده است
انقدر من میکنم، من تا به کی
راه من راسوی من بگشوده است
او خدا، من با خدا، هردو یکی
این منم از ابتدا هم بوده است
شعر " من" #شعر
زارعی 30مهر1403
*حدیث کساء که بصورت شعر نوشته شده است*💥
تقدیم به شما محب اهل بیت که عاشق این خاندان معظم ومعزز هستید لطفأ تا انتها با تأمل وتفکر بخونید لذت میبرید و بیشتر پی به ارزش معنوی حدیث شریف کساء میبرید
✅این حدیث آمد ز زهرای بتول ،
فاطمه صدیقه بنت الرسول ،
روزی آمد خانه ما مصطفی ،
گفت با حالی شبیه التجا ،
ضعف دارم جان بابا دخترم ،
پهن کن بابا عبایی بر سرم ،
آن عبایی را که دارم از یمن ،
آن عبا بر من بکش ای ممتحن ،
گفتمش بابا بلا دور از شما ،
در پناه مهر و الطاف خدا ،
من کشیدم آن عبا بر روی او ،
یک نظر کردم به ماه روی او ،
صورتی زیبا تر از قرص قمر ،
روشن و زیبا نکو تر از سحر ،
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ،
گفت ای مادر سلام و صد دعا ،
گفتمش مادر سلامم بر شما ،
نور چشمم ای عزیز با وفا ،
گفت مادر خانه دارد عطر گل ،
هست بوی جد ما ختم رسل ،
گفتمش ای نور چشمم بوی او ،
آمده در خانه با گیسوی او ،
رفت نزد حضرت خاتم حسن ،
گفت بابا جان فدایت جان و تن ،
گفت بابا صد سلام و صد درود ،
بر شما ای خاتم رب ودود ،
با اجازه رفت در تحت کسا ،
در کنار مصطفی شد مجتبی ،
بعد از آن آمد حسین و با سلام ،
گفت بوی جدم آید بر مشام ،
گفتمش ای نور چشمانم حسین ،
ای عزیز فاطمه ای نور عین ،
جدتان در خانه در زیر کسا ،
آمده امروز شد مهمان ما ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد با حیا ،
بعد از آن آمد علی مرتضا ،
گفت زهرا جان سلامم بر شما ،
بوی یار مهربان آید همی ،
بوی جوی مولیان آید همی ،
گفتم او را یار ختمی مرتبت ،
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ،
آمده مهمان ما بابای من ،
آمده مانند جان در جسم و تن ،
رفت نزد احمد و گفت این سوال ،
چیست رمز و راز این وقت و مجال ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد مرتضا ،
بعد از آن رفتم کنار اهل خود ،
تا بجویم با عزیزان وصل خود ،
ما همه بودیم در زیر کسا ،
دست خود برداشت بابا بر دعا ،
گفت یارب اهلبیتم را ببین ،
بهترین خلق خدا روی زمین ،
خونشان با خون پاک من قرین ،
جسم و جان دارند از من با یقین ،
جسمشان را از بدیها دور کن ،
قلبشان را خانه ای از نور کن ،
لطف کن بر خاندانم با کرم ،
تا ابد آباد گردان این حرم ،
دشمن آنها مرا هم دشمن است ،
پیش چشمم جلوه اهریمن است ،
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ،
می شود محبوب من در دو جهان ،
بانگ حق برخاست از عرش برین ،
کای ملائک بشنوید این با یقین ،
هر چه را من آفریدم در جهان ،
این زمین و جمله هفت آسمان ،
کوه و دریا را اگر من ساختم ،
نه فلک را اینچنین پرداختم ،
هر چه زیبائیست در شمس و قمر ،
ظلمتِ شبها و نور در سحر ،
ساختم اینها به عشق مصطفی ،
ساختم با مهر این اهل کسا ،
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ،
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ،
بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ،
معدن ایمان و کان هر گوهر ،
حیدر و فرزند پاکش مجتبی ،
هم حسینِ بنِ علی در کربلا ،
گفت جبرائیل ای رب جلی
میروم من نزد زهرا و علی ،
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند ، پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام ،
می رساند حق به درگاهت سلام ،
هر چه که در کل عالم خلق شد ،
از برای اهل زیر دلق شد ،
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد ،
جسم و روح خاندانت پاک شد ،
نامشان بر تارک افلاک شد ،
گفت حیدر چیست رمز جمع ما ،
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ،
در میان دوستان مرتضا
هر غمی دارد خدا شادی کند ،
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود ،
سحر درد و غصه باطل می شود ،
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما ،
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید ،
#فاطمه زهرا(س)
🌷🌹🌷 🌹🦋🦋
شعر #شعر
#آمدم_بی_حوصله
در میان مشت این دنیا گرفتار آمدم
متهم بر محور گفتار و کردار آمدم
معترف هستم مدارا در وجودم مرده است
معترف هستم بدون حوصله بار آمدم
ایها الناس از من دیوانه گیرید فاصله
آن قدر دیوانه هستم که ستمکار آمدم
نفس من درحیطه تمکین اعصابم نیست
از سبکباران جدا افتاده سربار آمدم
با خودم دائم به جنگم با خودم اندر ستیز
با تمام دور و بر با قصد پیکار آمدم
درس اخلاقم دهید ای صاحبان معرفت
در پی خُلق بدم بر چوبه دار آمدم
من مریضم کو طبیبی که مداوایم کند
بر در کل اطبّا زار و بیمار آمدم
مرحمی خواهم کند درمان ریش اندرون
زخمی پیکار خود با زخم بسیار آمدم
بی سر و سامانم از اهل خرابات شما
از غریبی ها پس از تاراج تاتار آمدم
غرق زهرم پادزهری خواهم از خوبانتان
از میان سرزمین عقرب و مار آمدم
من ملک بودم که در دست فلک افتاده ام
در میان قلعه ی زندان و دیوار آمدم
آمدم دنبال خود بلکه بیابم خویش را
کرده ام گم آن خودم را که اسفبار آمدم
طائر شوریده را حصر قفس مرگ آور است
در چمن وقت سحر با ناله اینبار آمدم
#شوریده_ملحمدری
#شعر