قرار بود کربلا دعای عرفه بخوانم. تلفن همراهم زنگ خورد شماره ناشناس بود گوشی را جواب دادم. حاج قاسم پشت خط بود. بعد کلی تعارف وعذرخواهی گفت:« میشه بیای برامون روضه بخونی؟»
مدام میگفت: «البته اگر خسته نمیشی اگر اذیت نمیشی، اگر...» درست است که نظامی نیستم ولی خب من هم حاجی را فرمانده خودم میدانستم. کافی بود دستور بدهد.
فوری گفتم:«نفرمایید حاجی جان،برای ما توفیقه کنار شما روضه بخونیم.»
آمدند دنبالم رفتیم روی پشت بام حرم سیدالشهدا (ع). درست کنار گنبد.حاج قاسم نشسته بود و ابومهدی¹ داشت زیارت عاشورا میخواند. بعد هم من روضه خواندم.
به قدر تمام دو ساعت و نیم دعا و روضه حاجی شانه هایش میلرزید؛ ثانیه به ثانیه.
وقت نماز حاجی اصرار کرد ابومهدی بایستد جلو. ابومهدی زد زیر گریه و گفت:«خواهش میکنم از من نخواه. خجالت میکشم.»
حاجی گفت:« من بهت میگم وایستا جلو.» نماز را که بستیم بازهم حاج قاسم همان حال را داشت. شانه هایش میلرزید. به بچه هایی که همراهم بودند گفتم:«بیخود
نیست ابر قدرتها ازش میترسن، حاجی جای دیگه ای وصله.»
راوی: حاج محمدرضا طاهری
¹:شهید ابومهدى المهندس جانشین فرمانده کل نیروهای حشد الشعبی عراق که بامداد ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ در حمله تروریستی بالگردهای آمریکایی در نزدیکی فرودگاه بغداد همراه با سردار شهید حاج
قاسم سلیمانی و چند تن از رزمندگان جبهه مقاومت به شهادت رسید.
#خاطراتۍازحـاجۍ#جان_فدا
🇮🇷🇵🇸
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴