آرام داشت بین قبرها قدم میزد که دخترک پلاستیک شکلات را گرفت
جلوی حاجی. نگاهی مهربان به دخترک انداخت و با لبخند پرسید:« اسمت چیه؟»
دخترک جواب داد: «نگین» حاجی همین طور که دست توی پلاستیک کرده بود و داشت شکلات بر میداشت گفت:« نگین،بارک الله نگین خانم برای کی نذر کردی؟»
_ برای داداشم.
_داداشت چی شده؟
_نذر کردم که صحیح و سالم به دنیا بیاد.
_بارک الله بارک الله.
حاجی شکلات را باز کرد.
بیا از نذرِ خودت یکی بخور.
دخترک خواست شکلات را از دست حاج قاسم بگیرد اما حاجی دستش را برد عقب.
_نه، خودم میخوام بهت بدم.
خودش شکلات را گذاشت توی دهان نگین.
دخترک خندید و رفت.
منبع: کلیپ تصویری موجود در آرشیو مؤسسه فرهنگی حماسه ۱۷
#خاطراتۍازحـاجۍ#جان_فدا
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🇵🇸🇮🇷
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴