✨سندروم تنگ ماهی و مسئله استقلال بانک مرکزی
رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی معتقد بود نائلشدن به حقیقت، جز از طریق تمرکز ذهن و تعمق طولانی بر ریزترین جزئیات ممکن نیست. مراد از فروکاستگرایی و تقلیلگرایی که نخستینبار توسط او مطرح شد، این بود که میتوان پدیدههای پیچیده را به اجزای تشکیلدهنده آنها تقسیم کرد، هر جزء را واکاوید و فهمید و سپس با سرهم کردن فهمهای جزئی، به فهم کل نائل شد. آرای دکارت متفکران غربی را به سویی سوق داد که پدیدهها را به اجزای خود تقسیم کرده و در آنها عمیق شدند و به دستاوردهای عظیمی نائل شدند، اما در این تعمق و تمرکز به اندازهای افراط کردند که جایی برای «سرهم کردن فهمهای جزئی» باقی نماند و خسارات عظیمی نیز بهبار آمد. حصرگرایی روششناختی، دگماتیسم علمی و تخصصگرایی بهقدری غالب شد که شبکه بههمپیوسته دانش را پارهپاره کرد و باعث به وجود آمدن نتایج ضدونقیض در علوم شد. دانشمندان هر رشته تخصصی، نتایج تحقیقات خود را حقیقت قلمداد کردند و نتایج بهدستآمده توسط دانشمندان دیگر را انکار کردند. آنها مطالب انبوه و عمیقی درباره موضوعاتی محدود میدانستند، اما به کلیت و جامعیت موضوعات کمتر میاندیشیدند و برایشان بررسی مسائل در یک گستره چندجانبه قابل تصور نبود. دانشمندان مسلمان این حصرگرایی روششناختی را با «مغالطه کنه و وجه» توضیح میدهند: «متفکر هنگام مواجهه با یک صفت از اوصاف پدیده مورد بررسی -هرچند آن صفت بسیار مهم باشد- گمان میکند ذات و کنه وجود پدیده مورد نظر چیزی نیست جز همان صفتی که او میبیند و میفهمد و میشناسد. نتیجه چنین گرایشی، ناکامی در فهم و حل مسائل پیچیده بوده که نیازمند نگاه کلان، سیستمی و چندبعدی است. این یک بیماری شناختی است که با سندروم «تُنگ ماهی» شناخته میشود و مبتلا، چون ماهی در تنگ همه جهان را به تنگی که در آن محصور است و جز آن نمیفهمد و درک نمیکند، تقلیل میدهد.
سپردن امور مرتبط با مدیریت کلان کشور به نظرات کارشناسانی که در یک حوزه خاص تخصص دارند، موجب ابتلا به همین سندروم تنگ ماهی است. طیفی از متخصصان پولی و بانکی که به تقلید از میلتون فریدمن معتقدند "تورم همیشه و همهجا یک پدیده پولی است" و استقراض دولت از بانک مرکزی را عامل اصلی نقدینگی میدانند، دنبال پیادهسازی نسخه استقلال بانک مرکزی در کشور هستند. این آقایان، نه به نقش بانک مرکزی در توسعه کشور میاندیشند، نه به عوامل دیگر تورم -چون ارز و انرژی- نیمنگاهی میاندازند، نه چیز دیگر. انتظاری هم از آنان نیست که در مسائل کلان مدیریت کشور وارد باشند و در محاسباتشان بگنجانند؛ شاید اگر بخواهند هم صلاحیتش را ندارند. اما اشتباه بزرگ اینجاست که سرنوشت بانک مرکزی کشور را بسپاریم به یک تخصص محدود و یک نگاه محدود از یک زاویه خاص به یک نهاد ملی.
ارسطو در کتاب سیاست استدلالی لذیذ علیه سپردن امور به متخصصین دارد که حیفم میآید نخوانید: "داوری مالک خانه درباره شکل خانه بهتر از داوری معمار، و داوری میزبان درباره یک جشن بهتر از داوری آشپز است". معمار و آشپز در کار خود تخصص دارند، اما سپردن تصمیمگیری درباره شکل خانه به معمار و کم و کیف یک میهمانی به آشپز، عین بلاهت است و هیچ مالک و میزبانی چنین نمیکند.
اگر شکل خانه را به معمار و نوع غذای جشن را به آشپز میسپاریم، سیاستگذاری را درباره بانک مرکزی را هم به متخصصان پولی و بانکی بسپاریم.
@syjebraily