حسن اسلامپور کریمی| ۱۳ ▪️دشمن بین ما فرقی نمی‌گذاشت! عراقی‌ها در اردوگاه بین شيعه، سنی، كرد، ترك، بلوچ و فارس، بسيجی، سرباز، پاسدار و روحانی، فرقی نمی‌گذاشتند و همه را با کابل‌ها و با گرسنگی دادن و با سایر ابزار یک‌ نواخت نوازش می‌کردند هيچ تفاوتی با هم نداشتيم, همه زیر تیغ بعثی‌ها بودیم و برای وحدت با هم به توجيه و سفارش نياز نداشتیم چون دشمن با شقاوت روی سرمان ایستاده بود و به طور واقعی با هم همدرد بودیم. سرنوشت ما يك جور بود. ما حس می‌کردیم مسئولین اردوگاه بار‌ها با حیله و ترفند خواسته بودند بين شيعه و سنی اختلاف بيندازند؛ اما با هوشیاری ما مأيوس شد. ما که دشمن را از نزدیک دیده‌ایم می‌دانیم الان هم كه دوران آزادگی ماست ماهیت دشمن فرقی نكرده است، تنها فرق، اين است كه دشمن از ما فاصله پيدا كرده است ولی همان نقشه‌ها و توطئه‌ها را ادامه می‌دهد و امکان ندارد عوض شود. ای طراح! آن‌گونه كه من وصف می‌كنم، رسم كن. ای طراح! نوجوانی بسيجی را رسم كن كه پاهايش از شكنجه ورم كرده و زخمی شده و در كناره غربت اردوگاه نشسته است و به یک دست لباس خود نظاره می‌كند كه آن را شسته و بر روی سيم خاردار پهن كرده، او منتظر می‌ماند تا آفتاب مهربان، رحمی به او كند و لباس خيس او را دست كم، نيم‌خشك كند. ای طراح عزيز! آن‌گاه كه چهره اين قهرمان را رسم می‌كنی، دقت كن كه شجاعت و صبر را در نگاه و چهره او به خوبی منعكس كنی.  طراح عزيز! نوجوانی ايثارگر رسم كن كه بيش از پانزده بهار از او نگذشته باشد را كه خود، گرسنه می‌ماند و همان چند قاشق برنج خود را به اسيری ديگر می‌دهد تا بتواند بدين وسيله از بيماری گوارشی‌اش بكاهد. نوجوانی شجاع را رسم كن كه با تحمل شكنجه‌های گوناگون، مانند شوك‌های برقی، حاضر نشده به عراقی‌ها اطلاعات بدهد؛ حاضر نشده بگوید از ميان ما چه كسی طلبه يا پاسدار و چه كسی بيشتر دعا، زيارت و نماز شب می‌خواند. ای طراح! ای فيلم‌ساز! آی كه ادعا می‌كنی كه می‌توانی صبر را به تصوير بكشی! شيشه خرده‌‌هايی را روی زمين به تصوير بكش و يك بسيجی ايرانی را نشان بده که فقط به جرم ايرانی بودن و دفاع از دين و مرز و بومش، روی خرده‌‌های شیشه دراز كن و فلک آهنين را بر پای او محكم ببند. آن‌گاه سر او را طوری رسم كن كه در زير يك دوش قرار دارد. سپس، سربازان عراقی صابون را به دهان او فرو كنند و آن‌قدر بر پاها و بدن او بكوبند كه از هوش برود. آن‌گاه دوش آب داغ يا بسيار سرد را بر چهره او باز كنند تا هوش بيايد. وی با پاهای خودش به اين اطاق شكنجه آمده بود؛ اما برای بردن وی به آسايشگاه، يك پتو لازم است و چند نفر بايد بيايند او را حمل كرده، به داخل آسايشگاه برسانند؛ اما سخن و سفارشی با تو دارم ای طراح چيره دست! اگر نمی‌توانی اين حماسه‌‌ها و ايثار‌ها و صبر‌ها را رسم كنی؛ پيشنهاد می‌كنم اصلا چيزى رسم نكن و از قول من به مورخان بگوييد: «تاريخ نويس! قلمت شكسته باد اگر ننويسی كه ايثارگران اين خطه لاله‌خيز ايران در راه حفظ حيثيت و شرف انسانی و دين مبين اسلام چه حماسه‌هايی را آفريدند، و با اقتدا به مولايشان حسين(ع)چه محنت‌هايی را به جان خريدند» بدين ترتيب، شاعران نيز خود می‌دانند چگونه بايد عمل كنند آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65