احمد چلداوی| ۱۲۰ ▪️لِفته عزاداری برای امام خمینی (ره) در اردوگاه ما (اردوگاه یازدهم اسرای ایران در عراق)به مذاق عراقیها خوش نیامده بود و به این بهانه اکثر فعالان اردوگاه را به ملحق تبعید کردند، مسئول ملحق ب، یک درجه دار کم‌سواد‌ عراقی بنام لفته بود. خدا نمی کرد روزی یکی از بچه ها کاری بر خلاف میل این لفته انجام می‌داد، در این صورت اول می‌آمد سراغ من و مرا کتک می‌زد!!! وقتی می‌گفتم: «آخه چرا منو می زنی؟ من که کاری نکردم لفته با منطق خاص خود می گفت: اینا هر خلاف یکنند تقصیر تو احمد عربستانیه! مثلاً یک روز این لفته بچه ها را دید که صبح زود لباس های زیرشان را می شستند. شنگول از این که بهانه ای به دست آورده، سراغم آمد و به شدت مرا زیر ضربات کابل گرفت. من که می دانستم حتما بچه ها کاری کرده اند، دیگر سؤالی نکردم اما او گفت: «اگه یه بار دیگه دیدم اینا لباس می‌شورند تو رو تنبیه می‌کنم نه اونها رو. من هم از بچه ها خواهش کردم که به خاطر من هم که شده صبحها لباس نشویند تا بهانه دست لفته برای شکنجه من نیفتد و اگر کسی خیلی مصر بود به او می‌گفتم که خودم لباسهایت را می‌شویم چون با شکنجه هایش جدای از درد شکنجه خیلی روی اعصابم راه می رفت. 🔻شهید امیر عسگری هر روز صبح بچه ها باید آب کافی برای دست شویی و حمام شان را از حوض وسط اردوگاه برمی داشتند. برای این کار همیشه امیر عسگری پیش قدم می شد. امیر، اول برای بچه ها آب می آورد و بعد خودش اگر نیاز داشت به دست شویی یا حمام می رفت. در ملحق ب، او از همه فعال تر بود و در کارهای جمعی مشارکت می کرد. امیر همیشه به کارهای لفته می‌خندید و او را مسخره می‌کرد البته لفته به رغم کتک زدن های زیادش اون خشونت ذاتی عدنان یا حتی حسین مجید را نداشت و خوفناک نبود. لفته با حماقت هاش باعث خنده ما می شد. یک بار که لفته بچه ها را برای تنبیه بیرون آورده بود و مرتباً سعی می‌کرد به زبان فارسی دستورات تنبیهی را صادر کند، صحنه تقلید زبان لفته به قدری مسخره شده بود که برنامه ی تنبیه شبیه یک فیلم کمدی و تفریحی برای بچه ها شد. هیچ وقت چهره امیر عسگری که مرتباً لفته را مسخره می‌کرد و می‌خندید، از نظرم دور نمی شود. 🔻به خدا تا آخر این کارم (عشق به خمینی را) تکرار می‌کنم" حسین مجید هم کم جوک نبود ولی با این حال بخاطر سیلی های فوق تخصصی و شدیدش خوفناک بود ، رحم در دلش نبود نامرد! یک روز هم حسین مجید آمد و بچه ها را مجبور کرد یک دمپایی را روی دست بگیرند و در محوطه به حالت تشییع جنازه حرکت کنند. او با این کارش می‌خواست به ساحت مقدس حضرت امام قدس سره الشريف توهین کند. بعدش هم علی گلوند را بیرون کشید تا با کتک کاری و شکنجه حسابی مجبورش کرد که دور اردوگاه بدود و بگوید "والله ابد ما کرر" یعنی به خدا هرگز تکرار نمی کنم. یک جور توبه نامه احباری بود. برای همین در حین دویدن باید مرتب داد می زد و می گفت توبه توبه!!! البته با لهجه عراقی ، هم ناراحت کننده بود و هم خنده آور! ما از اینکه علی می گفت توبه کردم، خنده مون می گرفت! علی بعد از آن همه شکنجه طاقت فرسا وقتی به آسایشگاه برگشت خود را روی زمین پخش کرد تا عراقی‌ها رهایش کنند و بروند. بعد وقتی مطمئن شد آنها رفته اند، چشمش را باز کرد و خندید و گفت وقتی توی حیاط می‌دویدم می‌گفتم وا... ابد کرر یعنی: "به خدا تا آخر این کارم یعنی عشق خمینی را تکرار می‌کنم" آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65