حسینعلی قادری | ۲۶
◾
آسایشگاه بدون گرمایش
بعد از ورود به اردوگاه و انجام سرشماری و دادن لباس و .. اسایشگاه شکل گرفت و کنار همدیگه قرار گرفتیم و جاها مشخص شد. کف آسفالت لخت بود اگرچه یک پتو رو زیرمان پهن می کردیم و یکی را رومون می انداختیم ولی هوای سرد زمستان و ساختمون های سیمانی و بتونی با یک دو تا پتوی زمخت سربازی جواب نمی داد یعنی اون سرمای استخوان سوز همچنان سرجاش بود درسته حالا دو سه پتویی داده بودند ولی خب کف سیمان و در داخل آسایشگاه هیچ وسیله گرمایشی هم وجود نداشت ضمن این که صبح هم که در باز می شد برای تهویه اتاق باید در آن زمستان پنکه های داخل رو هم روشن می کردیم که یک تهویه ایی انجام بشه و بوی بد تنفس ۱۰۰ نفر در داخل آسایشگاه و بوی دستشویی انها، افسری را که می خواد بیاد داخل آسایشگاه اذیت نکنه.
🔻
ظرف غذا و سطل آب دادند
لباسها رو که دادند روز بعدش به هر آسایشگاهی دو تا سطل یکی برای دستشویی و یکی برای آب یا چای اوردن دادند و به هر نفر هم یک قاشق و یک بشقاب دادند. یک کم وضعیت بهتر شد.
به هر آسایشگاهی هفت یا هشت تا ظرف غذا دادند که به آن قصعه می گفتند. قصعه یک ظرف غذای تقریبا مستطیل شکل شبیه ماهی تابه های بزرگ مستطیل شکل بود که دادند که بتونیم بریم غذا بگیریم و ببریم داخل آسایشگاه.
بدین صورت با اومدن این امکانات و این تشکیلات روال عادی آسایشگاه شکل گرفت.
🔻
آشپزخانه
وسط اردوگاه یعنی یک فضایی بین چهار تا بند اردوگاه، یک ساختمون به اسم آشپز خونه از قدیم وجود داشت که سقفش ایرانیت داشت و در محوطه باز بود. اونجا دو تا اجاق گاز گذاشته بودند و گاز و تشکیلاتی و اونجا رو به عنوان آشپزخونه مشخص کردند .
🔻
آشپز مصلحتی
اومدند گفتند کی آشپزی بلده؟ خب شرایط بسیار سخت بود و بچه ها برای فرار از کتک دنبال هر راه حلی بودند. یک سری از بچه ها برای فرار از این کتک های جنون آور و برای این که اونجا راحت باشند و چونکه فکر می کردند اون آشپزخونه است و لابد گرمتره یا بخاطر اینکه مثلا تغذیه راحتی داشته باشند دست بلند کردند و رفتند آشپزخانه ولی چون نتونستند غذایی درست کنند و شب دوم یک برنج کته شده که اصلا قابل خوردن نبود درست کردند و به همین خاطر یک کتک مفصلی هم خوردند. چون واقعا آشپز نبودند. برنج ها رو می ریختند تا نگاه می کردند می دیدند خمیر شده و بعد برای اینکه درستش کنند می گذاشتند دم بکشد ولی باز بدتر خمیر می شد و این دو سه روز اول این مشکل رو داشتیم.
🔻
آشپز واقعی
تا بالاخره گفتند اونی که واقعا آشپزه بلده بیاد وگرنه کتک می خوره. دو سه تا از بچه هایی که واقعا آشپز بودند رفتند و تقریبا دیگه آشپزی خوب شد. دیگه غذا درست می کردند اما غذایی که می اومد باز اون خودش یه شرایطی داشت .
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#حسینعلی_قادری #خاطرات_آزادگان #آشپزی #آشپزخانه