سید محسن نقیبی/ ۳ ▪️چه کسی عزاداری کرده؟ در آسایشگاه نه عزاداری محرم داشتیم. صبح نگهبان اعلام کرد چه کسی عزاداری کرده؟ اولین نفر، که صف اول بود محسن خورشیدی از فارس منطقه خفر بود. محسن نترسید و بلند شد و گفت یکیش من بودم، یک چک محکم خورد و نشست. ما چند نفر هم بلند شديم: محمد مهدی سراجچی،همدانی، نصرت‌الله رضایی از مینودشت گرگان، اسماعیل خزایی از نوشهر، و من از چالوس و چند نفر دیگر که خاطرم نیست. همه تنبیه شديم و بعدش ما را بردند به زندان انفرادی. نصرت‌الله رضایی و محمد مهدی سراجچی، اسماعیل خزایی و من سيد محسن نقیبی، کسانی بودیم که روانه زندان سلول انفرادی شدیم، « نوفل » یک چک به من زد و گفت هذا کٍلُوچی - این حقه باز است - ، برو آن سلول اخری، سلول بعدی نصرت رضایی و بعدی اقای سراجچی و سلول اولی هم اسماعیل خزایی. درب بسته شد..هوا گرم، شرجی بود و تنفس سخت. در هر صورت تا ظهر تحمل کردیم. ،یکی از آشپزهای عرب، غذا آورد، بعد، راهرو باریک زندان انفرادی را آب پاشی کرد، هوا بیشتر شرچی شد. دیگه واقعا تنفس برای من که آخری بودم خیلی سخت شد. آنجا هر چند دقیقه، همدیگر صدا می زدیم و از حال و احوال هم خبر دار می‌شدیم. وقتی که تحملم طاق شد فکر کلک و حقه بازی که نوفل گفته بود رو گفتم‌ باید اینجا عملی کنم، دیگر هر چه دوستان عزیزم صدا زدند جواب ندادم! نگران شدند که چه بلایی سرم اومده، اسماعیل خزائی بنده خدا، شروع کرد به سر و صدا ..آهای، گالی ها، آهای آشپز ها و درب آهنی زندان رو با لگد میزد و سر و صدا می کرد،. من همه این اتفاقات را می‌شنیدم ولی دوستان نمی دانستند و نگران حال من بودند. بالاخره درب باز شد و یکی از آشپز خانه که کُرد بود، اومد داخل گفت: هذا موت،این مرده، زیر بغل منو گرفت و کشان، کشان آورد بیرون, گذاشت روی زمین و بتن داغ. اسماعیل خزائی متوجه شد من کلک زدم، با زبان محلی مازندرانی گفت محسن دهنت رو قفل کن. « مصطفی چاقه » اومد گفت ها محسن موت؟ فاتحه! من که از انفرادی آمدم بیرون ،بقیه دوستان هم اومدن بیرون، به اسماعیل گفتند برو دم درب اصلی بهداری و بگو‌ پرستار بیاد! اسماعیل یک بار رفت گفت نیستند.ناسزاگویی به اسماعیل که دوباره برو، و رفت، خلاصه دو نفر اومدند. اولی چشم‌ منو باز کرد، گفت هذا کلوچی- این حقه زد،ه - گفتم ای داد بی داد! متوجه شدند! ولی نفر دوم گفت این مُرده، تو میگی کلک زده! یهو اسپری زد داخل بینی من و من هم مثلآ به هوش اومدم، بچه‌ها زیر بغل منو گرفتند و اومدم حمام. انفرادی همه ما لغو شد. 🔹آزاده تکریت ۱۱ @taakrit11pw65