مسجدی که عهده دارش هستم روزهای پرتلاطمی را می گذراند. ایام پر مناسبت سال است و مسجد پر رفت و امد، مدارس هم در آستانه ی تعطیلی و‌جنب و جوش کلاسهای تابستانی و برنامه ریزی و ...... . خودم هم یک هفته ای هست که در بستر افتاده ام از بیماری، و هر لحظه و هر ساعت هم موجی از یک سو به طرفم می آید؛ گاهی اوقات واقعا هراس انگیز است که خدایا! چه خواهد شد؟ و چه باید کرد؟ اما در همین اوضاع و احوال، آدم وقتی «راست قامتی» و «استواری» و «سکونت» این «پیر» را می بیند، از جوانی خودش شرمنده می شود. او که سالهاست در میان این موج ها ناخدایی می کند. خدایا به سلامت دارش. @taamollat