صطفی جوکار | ۴
▪️
مرتب کردن محوطه با اعمال شاقه
محوطه بین دو بند که حدود ۱۰۰۰ متر مربع بود. سنگلاخ و پر از سنگ های ریز درشت و نامرتب بود. برای همین اوایل اسارت هر روز آسایشگاهها را بعد از انجام سرویس بهداشتی بصورت ستون به خط می کردند و چند عدد کلنگ و بیل برای کندن زمین و جدا کردن سنگ ریزه و سنگ درشت از خاک به ما می دادند و ما خاک را می کوبیدیم تا بصورت خاک رس در می آمد و بعد با ریختن آب روی آن و با آجر و یا پشت بیل بر روی خاک می کوبیدیم تا صاف و محکم شود.
بعد از حدود یک ماه کار هر روزمان همین بود و بعد از صاف شدن دوباره به یک ستون میشدیم با کف دست محوطه را جارو می کردیم و اگر سنگ ریزه ای پیدا می کردند آن گروهی را که تمیز کرده بودند تنبیه می کردند و آن هم بصورت صف ۵ نفره می نشاندند و سرها پایین و به پشت کمر و سر ما کابل میزدند. هفته ای یک بار هم به نوبت تمام پتو و وسایل توی آسایشگاه را برای شستشوی و نظافت آسایشگاه بیرون می آوردیم.
🔻
بازرسی مستمر وسایل شخصی
هنگام بردن وسایل به داخل آسایشگاه باید هر نفر بالای سر وسایل شخصی خودش می ایستاد تا بازرسی و تفتیش شده و بعد اجازه داخل رفتن بدهند و اگر اشیای ممنوعه از قبیل تیغ، قلم، کاغذ یا سنگ جهت مهر نماز و غیره توی وسایل شخصی پیدا می کردند فرد را تنبیه می کردند .
🔻
میکروب زدایی سطل ها با آفتاب
صبح ها هنگام بیرون آمدن ما برای آمار و آزاد باش در حیاط همیشه همراه با کتک و کابل بود و خودمان سعی زیاد داشتیم و عراقی ها هم تاکید داشتند که هر روز هم تمام سطل ها توی آسایشگاه را باید بیرون می آوردیم مخصوصا سطل توالت را که باید حتما تمیز بشد و جلوی آفتاب می گذاشتیم تا میکروب های اون از بین برود ولی هیچ امکانات خاصی برای شستشو و میکروب زدایی نمی دادند. هنگام داخل شدن تمام سطل ها را برای شستشوی ظرف غذا و آب خوردن پر از آب می کردیم و یک تشت هم داشتیم برای شستشوی ظرف و لباس و دست و صورت داشتیم.
🔻
سرویس بهداشتی داخل آسایشگاه
کنار در ورودی یک جا به اندازه یک نیم متر در یک نیم متر با دیوار درست کرده بودند و یک گونی بلند را به عنوان پرده جلوی آن آویزان کرده بودیم و یک سطل برای دستشویی رفتن و یک سطل آب هم با آفتابه برای طهارت گرفتن و یا سرویس رفتن توی آسایشگاه داده بودند و از پشت دیوار دستشویی توی آسایشگاه جای خواب بچه ها بود که هر سه نفر یک پتو را سه لایه زیرمان می انداختیم و یک پتو زیر سر می گذاشتیم و بصورت فشرده کنار هم می خوابیدیم و شب که همه خواب بودند چون جمعیت فشرده خوابیده بودند هنگام رفتن به دستشویی با احتیاط زیاد باید قدم برمی داشتیم که به پهلو و یا سر کسی نخورد.
🔻
سرها پایین تا فرمانده بیرون برود!
هنگامی که یکی از فرماندهان از بیرون وارد اردوگاه می شد باید به او احترام می گذاشتیم باید می نشستیم و سرها پایین تا زمانی که او برود. همینطور اگر ماشینی برای آوردن نان و یا وسایل آشپز خانه وارد اردوگاه می شد برای جلوگیری از فرار هر کجا ایستاده بودیم دوباره مثل زمانی که فرماندهان می آمدند باید می نشستیم، سرها پایین تا زمانی که آن ماشین از اردوگاه خارج بشد.
🔻
برای سرگرمی ما تلویزیون آوردند
حدود چهار الی پنج ماه که توی اردوگاه بودیم ظاهرا برای سرگرمی ما تلویزیون آوردند که تمام برنامه های آن به زبان عربی بود و فقط شب ها ۲۰ دقیقه برنامه فارسی آن هم پخش شبکه منافقین بود که همش فحش به ایران بود از این ۲۰ دقیقه ۵ دقیقه برنامه ای بعنوان «گفتار روز» بود که بچه ها می گفتند «برنامه کفتار روز» شروع شد.
🔻
فیلم مبتذل اجباری
بعضی اوقات چند آسایشگاه توی یک آسایشگاه جمع می کردند برای پخش فیلم سینمای رقص و آواز مبتذل و خودشان هم توی آسایشگاه روی سر ما می ایستادند و اگر کسی نگاه نمی کرد کابل می زدند و مجبورش می کردند که نگاه کند البته بچه ها طوری پشت سرهم می نشستند که صفحه نمایش را نگاه نکنند و عراقی ها هم متوجه نشوند و بعد از یک سال بچه درخواست قرآن و مُهر کردند و آنها برای هر آسایشگاه یک قرآن و تعدادی مُهر آوردند و بچه سر نوبت توی آسایشگاه هر نفر ۱۰ الی ۱۵ دقیقه تلاوت قرآن می کردند و یا حفظ قرآن مجید می کردند.
🔻
مهر و قرآن را جمع کردند
یک زمانی سر چی بود یادم نیست به تمام بچه ها اردوگاه گیر دادند و همه را آوردند بیرون و تمام مُهرها و قرآن ها را جمع کردند و بچه ها را هم توی محوطه با شلاق کابل و لگد و سیلی زدند و برای همین مدتی بدون قرآن و مُهر بودیم. البته بعد از مدتی دوباره قرآن و مُهر را به آسایشگاه ها آوردند.
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#مصطفی_جوکار