👈 مشغول کتاب خوندن شدم و دورادور می‌دیدم که هستی با بی‌حوصلگی ویس مورد نظر رو پیدا کرد و شروع کرد به گوش دادن. بعدش هم شروع کرد به آه و ناله که خوابم میاد و حالم خوب نیست و نمی‌تونم و... قدیما تو این مواقع می‌گفتم: الان داری آه و ناله می‌کنی که من بیام کمکت کنم؟ خوب درست بگو مامان، می‌شه کمکم کنی؟ یعنی بدون توجه به احساسش، فقط به فکر اصلاح رفتارش بودم🤦 و طبیعتاً با سر می‌رفتم تو دیوار. چون معمولاً جوابش این بود: من اصلاً با شما چیکار دارم؟ الان به شما حرفی زدم؟ داشتم با خودم حرف می‌زدم. اما الان دیگه خوب می‌دونم که حتی اگه هدفم اصلاح رفتارش باشه، تا بهش وصل نشم، نمی‌تونم تأثیری روش بذارم. و برای وصل شدن به بچه‌ها مسیر «رفتار» قطعاً به بن‌بست می‌خوره و لازمه از مسیر «احساس» یا «نیاز» وارد بشم. احساسش چی بود؟ احتمالاً کلافگی و اضطراب نیازش چی بود؟ همدلی و رسیدن به آرامش برای تصمیم‌گیری واسه همین رفتم کنارش و دستی رو سرش کشیدم و گفتم: می‌فهمم که از یه طرف خوابت به هم ریخته و حالت خوب نیست و از طرف دیگه واسه انجام تکلیفت احساس مسؤلیت می‌کنی و این خیلی باارزشه. به نظرم تو این شرایط، تصمیم‌گیری کار آسونی نیست. با این وجود، الان دو تا انتخاب داری: یا اینکه بری بخوابی و قید ویدیو رو بزنی و بعداً جوابگوی معلمت باشی. یا اگه واقعاً مصممی که ویدیوت رو حاضر کنی، شاید بتونی یه آب دیگه به صورتت بزنی و چند تا حرکت ورزشی کنی که سرحال بشی. من هم دارم می‌رم تو اتاق و پنج دقیقه دیگه می‌خوام ویس ضبط کنم. اگه به کمکم نیاز داری، لازمه قبل از شروع کارم تصمیم بگیری. 🔺نکته: توجه کنید که هیچ کنترلگری و اجباری واسه جلب همکاریش نکردم. من فقط در مورد کاری که خودم می‌خواستم انجام بدم، تصمیم گرفتم! و هستی خودش باید آزادانه تصمیم می‌گرفت و با عواقب انتخابش مواجه می‌شد و این، مسؤلیت‌پذیری رو بهش یاد می‌داد. 🔺 یه نکته‌ی دیگه: وقتی تصمیم‌گیری واسه بچه‌ها سخته، تعیین محدوده‌ی زمانی می‌تونه بهشون کمک کنه که ذهن‌شون رو جمع و جور کنن و زودتر تصمیم بگیرن. 🔺یه نکته هم در مورد ترکیب معجزه آسای همدلی و قاطعیت بگم. همدلی می‌گه: من کسالت و خواب‌آلودگی تو رو می‌فهمم. برای بهتر شدن حالت پیشنهاد هم می‌دم و با اینکه می‌دونم کوتاهی کردی، پشتتت رو خالی نمی‌کنم و کمکت هم می‌کنم. اما قاطعیت چی‌ می‌گه: قاطعیت می‌گه: درسته که همراه تو هستم و کمکت می‌کنم، اما من «مرز» دارم. من در خدمت تو نیستم. من کارها و برنامه‌های خودم رو دارم و تو بخش مهمی از زندگی منی ولی تمام زندگی من نیستی! و باز هم اون آزاده انتخاب کنه که آیا می‌خواد سریعتر از احساس بی‌حوصلگی و کلافگیش عبور کنه و کمک من رو داشته باشه یا تو حال بد خودش بمونه و بعدش هم تنهایی کارش رو انجام بده. 👈 می‌دونستم به کمک من نیاز داره، اما عبور از احساس کلافگی و بی‌قراریش کمی زمان می‌بره. واسه همین دو سه دقیقه‌ی بعد که خبری ازش نشد، به بهونه‌ی آب خوردن اومدم بیرون که ببینه هنوز فرصت داره. موقع برگشتن گفتم دیگه می‌خوام ضبط رو شروع کنم لطفاً در اتاق رو باز نکن! گفت: مامان الان حالم بهتر شده، می‌شه قبل از شروع کارت، بیای کمکم کنی؟ گفتم: حتماً. چرا که نه؟ چه کمکی ازم برمیاد؟ گفت: می‌خوام چک کنی که درست انجامش می‌دم یا نه؟ و خلاصه کمکش کردم و ویدیوش رو ضبط کرد و فرستاد. 🔺نکته‌ی پایانی: حتی اگه می‌دونین فرزندتون به کمک شما نیاز داره، عجولانه خودتون رو وسط نندازین و بهش فرصت بدین ازتون درخواست کمک کنه. این کار چند فاکتور شخصیتی مهم رو تو فرزندتون تقویت می‌کنه: ✅ مسؤلیت‌پذیری چون می‌فهمه اگه کمک دیگران رو می‌خواد، لازمه برای دریافتش قدمی برداره. ✅ قاطعیت و جرأتمندی چون درخواست کمک کردن رو تمرین می‌کنه که یکی از مهمترین فاکتورهای قاطعیت و جرأتمندیه. ✅ قدردانی چون آدمها قدر چیزهایی رو که براش هزینه داده باشن، بیشتر می‌دونن. بنابراین، وقتی فرزندتون واسه دریافت کمک، زحمتِ درخواست کردن رو به خودش هموار می‌کنه، داره براش هزینه می‌ده! پس طبیعتاً قدرش رو بیشتر می‌دونه. @tarbiatenaamahsoos