و واژگان مربوط به مفردات 3 @Teb_Sayed_ya_seen جاذبه:یکی از قوای تن که غذا را جذب می کند جبلت:طبیعت ؛فطرت جرب:از بیماریهای پلک چشم که باعث چرک وریزش اشک می شود. جفت بلوط :پوست درونی بلوط جالی :پاک کننده و آن تحریک رطوبات لزج جامد است و دفع آنها از سطح عضو مانند انزروت؛هر داروی جالی ملین طبع است. جلا کردن :پاک کردن جمره :جوش های گرم و سوزان به همراه خارش جمود:جامد شدن ؛بیماری خشک شدگی حامض :ترش مزه حرقت بول:سوزش ادرار حفر:از جراحتهای قرنیه چشم حقنه :دارویی مایع که از مقعد وارد معده و روده می شود حقه :ظرف ط؛قوطی حکاکه:ریزه و سوده هر چیز حکه:بیماری خارش ،خاریدن حلو:شیرین؛هر چه زبان را منبسط کند و فعل آن نضج و جلاست و کثیرالغذا حمراء:صفرایی مایل به سرخی حمره:آماس صفرایی از جنس طاعون که آن را باد سرخ گویند حمول :دارویی که آن را در واژن یا مقعد کنند ؛نوعی شیاف حمیات :تب ها حوایءج :چاشنی ها خدر :سست و کرخت خراج:آماسی که چرک کند خراطه:پاره های پوست که با بول و غایط بیرون آید خضاب :رنگ کردن موی و ریش خفقان :گرفتگی و خفگی خل الخمر :سرکه انگور خنازیر : آماسی غده ای شکل که از گوشت جداست ولی از پوست جدا نیست. خناق:بیماری بسته شدن راه نفس و راه غذا خیشوم:استخوان بینی داءالاسد:جذام داءالثعلب:بیماری ریزش مو ،مو خوره داءالحیه :بیماری ریزش مو که در آن مو با پوست کنده میشود داءالفیل:بزرگ شدن پا داخس:ورم زیر ناخنها دارصینی:دارچینی دامغه :شکستگی سر که به مغز رسد دامیه:شکستگی سر که خون جاری شود دبه خایه :فتق ؛بزرگ شدن بیضه دخان :دود دق:بیماری لاغر شدن از اضطراب و غصه دماغ:مغز سر ؛مخ دمل:زخم چرک کرده دموی:خونی دمیدن :ورم کردن ؛جوش زدن دلوک :مالیدن ؛آنچه که با سر انگشت بر دندان زنند. دواء سمی :آنچه که به کیفیت تاثیر او موافق مزاج بوده و بالخاصیه کشنده باشد مانند افیون دواء غذایی:آنچه تاثیر کیفی آن بیشتر از تاثیر کمی آن باشد دوار :سرگیجه دودی :از انواع نبض دوشاب :شیره انگور دهنی:آنچه در جوهر آن چربی موجود باشد و باعث سرعت اشتعال آن شود مثل مغزها ذات الجنب:ورمی گرم در پهلو و دنده ها ذات الریه :التهاب و آماس ریه ذات الکبد :آماس کبد ذبول :بیماری لاغر شدن ذوالخاصیت:آنکه تاثیر به صورت نوعیه کند اعم از آنچه زهر باشد یا پادزهر ذرور :آنچه ساییده و به صورت خشک بر عضو بپاشند. دوی :صدای داخل گوش @Teb_Sayed_ya_seen