#اصطلاحات و واژگان مربوط به خواص مفردات 1
@Teb_Sayed_ya_seen
احتباس:حبس شده، بسته شده
اختلاج:تشنج و پریدن اعضا
اختناق:گرفتگی و بند آمدگی
ازالت :از بین بردن
استحالت :دگرگون شدن،تغییر یافتن
استرخا:سستی و رخوت و لمسی در اندام
استسقاء:بیماری که در آن معده ورم می کند و بیمار همیشه حالت تشنگی دارد.
استفراغ:خروج فضولات از بدن از طریق خروجی های بدن
استنشاق:به بینی کشیدن دارویی که مایع باشد.
اسهال:خروج اخلاط از مجرای روده بیش از مقدار طبیعی و سبب آن به هر عضوی که رسیده باشد به آن نام خوانند:اسهال کبدی،اسهال دماغی
اکال :خورنده عضو
اعراض:بیماریها؛نشانه ها
اغبر:غبار آلود؛گرد وخاکی
امتلاء:پر شدن شکم ؛بدی هضم غذا در معده
امساک :پرهیز کردن
امعاء:روده ها
انتفاح:باد کردن ؛ورم کردن
انکباب:عضو رادر بخار دارویی قرار دادن
اوجاع:درد ها و رنج ها
ایارج:معرب ایاره که داروهای مسهل و ملین است.
بارد :سرد و خنک
باسور :گوشت زاید در مقعد و بینی
باه:شهوت آمیزش با جنس مخالف
بثورات:آبله ریزه ،جوش
بخور:هر دارویی که دود آن را استعمال کنند
براز:مدفوع و سرگین
برص :لکه های سفید یا سیاه بر روی بدن که به گوشت هم نفوذ کند
برود:داروهای سرد وخنک کننده چشم که درد چشم را آرام می کند.
بسودن:لمس کردن ،مالیدن
بلغمانی:کسی که مزاج بلغم دارد
بندگاه :مفصل
بول:ادرار
بهق:خالهای سفید یا تیره که بر پوست بدن پدید آید
بیختن:الک کردن،غربال کردن
@Teb_Sayed_ya_seen
#اصطلاحات و واژگان مربوط به مفردات 2
@Teb_Sayed_ya_seen
تاکل:خورده شدن ،تحلیل رفتن
تبرید:سرد کردن ،نوشانیدن شربتهای سرد وخنک
تجرع:جرعه جرعه نوشیدن
تجفیف:خشک کردن
تجویف :جای خالی ،جای تهی
تحجر مفاصل:خشک شدن مفاصل بدن
تخلخل:گشادگی های روی پوست.
تخمه:بیماری ورم معده
تدارک :جبران کردن
ترابنده :ترشح کننده
تربل:ورم و آماس دست و پا
ترطیب :تر کردن و رطوبت رساندن
تشنج :کشیده شدن و کوتاه شدن عضله ها
تصویل :شستن و ساییدن داروها با آب
تغریه :لزج کردن ؛چسبناک کردن
تفتت:ریز ریز شدن
تفتیح:گشودن ،باز کردن
تقطیر البول :روان شدن پیوسته ادرار
تکاثف :غلظت
تکسر :شکسته شدن ،احساس سرما و لرزش در بدن.
تکلیس:ساروج کردن و سیراب نمودن
تصعید:هر چیزی که بوسیله آتش اجزاءآنرا صعود دهند و قسمت لطیف آن را اخذ کنند.
تمریح :روغن مالی پوست
تنقیه :پاک کردن ،صاف کردن
تهبج :آماسیدن ورمی که هنگام دست زدن به آن احساس نرمی به دست می آید.
@Teb_Sayed_ya_seen
#اصطلاحات و واژگان مربوط به مفردات 3
@Teb_Sayed_ya_seen
جاذبه:یکی از قوای تن که غذا را جذب می کند
جبلت:طبیعت ؛فطرت
جرب:از بیماریهای پلک چشم که باعث چرک وریزش اشک می شود.
جفت بلوط :پوست درونی بلوط
جالی :پاک کننده و آن تحریک رطوبات لزج جامد است و دفع آنها از سطح عضو مانند انزروت؛هر داروی جالی ملین طبع است.
جلا کردن :پاک کردن
جمره :جوش های گرم و سوزان به همراه خارش
جمود:جامد شدن ؛بیماری خشک شدگی
حامض :ترش مزه
حرقت بول:سوزش ادرار
حفر:از جراحتهای قرنیه چشم
حقنه :دارویی مایع که از مقعد وارد معده و روده می شود
حقه :ظرف ط؛قوطی
حکاکه:ریزه و سوده هر چیز
حکه:بیماری خارش ،خاریدن
حلو:شیرین؛هر چه زبان را منبسط کند و فعل آن نضج و جلاست و کثیرالغذا
حمراء:صفرایی مایل به سرخی
حمره:آماس صفرایی از جنس طاعون که آن را باد سرخ گویند
حمول :دارویی که آن را در واژن یا مقعد کنند ؛نوعی شیاف
حمیات :تب ها
حوایءج :چاشنی ها
خدر :سست و کرخت
خراج:آماسی که چرک کند
خراطه:پاره های پوست که با بول و غایط بیرون آید
خضاب :رنگ کردن موی و ریش
خفقان :گرفتگی و خفگی
خل الخمر :سرکه انگور
خنازیر : آماسی غده ای شکل که از گوشت جداست ولی از پوست جدا نیست.
خناق:بیماری بسته شدن راه نفس و راه غذا
خیشوم:استخوان بینی
داءالاسد:جذام
داءالثعلب:بیماری ریزش مو ،مو خوره
داءالحیه :بیماری ریزش مو که در آن مو با پوست کنده میشود
داءالفیل:بزرگ شدن پا
داخس:ورم زیر ناخنها
دارصینی:دارچینی
دامغه :شکستگی سر که به مغز رسد
دامیه:شکستگی سر که خون جاری شود
دبه خایه :فتق ؛بزرگ شدن بیضه
دخان :دود
دق:بیماری لاغر شدن از اضطراب و غصه
دماغ:مغز سر ؛مخ
دمل:زخم چرک کرده
دموی:خونی
دمیدن :ورم کردن ؛جوش زدن
دلوک :مالیدن ؛آنچه که با سر انگشت بر دندان زنند.
دواء سمی :آنچه که به کیفیت تاثیر او موافق مزاج بوده و بالخاصیه کشنده باشد مانند افیون
دواء غذایی:آنچه تاثیر کیفی آن بیشتر از تاثیر کمی آن باشد
دوار :سرگیجه
دودی :از انواع نبض
دوشاب :شیره انگور
دهنی:آنچه در جوهر آن چربی موجود باشد و باعث سرعت اشتعال آن شود مثل مغزها
ذات الجنب:ورمی گرم در پهلو و دنده ها
ذات الریه :التهاب و آماس ریه
ذات الکبد :آماس کبد
ذبول :بیماری لاغر شدن
ذوالخاصیت:آنکه تاثیر به صورت نوعیه کند اعم از آنچه زهر باشد یا پادزهر
ذرور :آنچه ساییده و به صورت خشک بر عضو بپاشند.
دوی :صدای داخل گوش
@Teb_Sayed_ya_seen
#اصطلاحات و واژگان مربوط به مفردات 4
@Teb_Sayed_ya_seen
رادع :مانع و بازگرداننده ماده به عضو آن
ربو :تنگی نفس
رعاف :خون دماغ شدن
رعشه :لرزه
رمد: درد چشم که ممکن است از باد یا ورم باشد
ریحی :بادی ؛بیماری که از باد پدید آید
ریم:چرک وعفونت
زحیر :پیچش شکم ؛اسهال دردناک
ساذج :ساده
سپرز:طحال
ستردن :پاک کردن ،محو کردن
سده :بسته بودن مجاری دفع فضولات ،مانع
سرسام ،بیماری ورم سر
سرشتن :آمیختن
سطبر:کلفت؛غلیظ
سعوط :دارویی که در بینی چکانند
سفوف :هر داروی کوفته و آسیاب کرده که به دهان ریزند
سلسه البول:بی اختیاری ادرار
سویق الشعیر :آرد جو
شقاق:ترک
شموم :داروی مرکب بوییدنی
صداع:سردرد
صدغ:شقیقه،میان چشم و گوش
صدید:زردآب ،چرک ،خونابه
ضماد:آنچه ازغلیظ القوام که نرم و روان باشد و بر جراحت بگذارند و ببندند
ضیق النفس :تنگی نفس
طبیخ:آب هر چیز جوشانیده شده
طلا:آنچه از رقیق القوام بر عضو بمالند
طلی:هر چیز مالیدنی
ظفره:زایده ای که در گوشه چشم پدید آید
عرق:رگ بدن
عسر :سخت ،ستبر ،غلیظ
عسرالبول:دشواری در ادرار کردن
عصر :فشار دادن
عصیر :آب افشرده گیاهان
عطوس :داروی عطسه آور که در بینی دمند
عفص :گسی وتلخی
عفن :عفونی
غاذیه :نیروی غذا دهنده بدن
غثیان :حالت تهوع
غر :بیماری بزرگ شدن بیضه ها
غرغره:حرکت دادن مایعات در حلق و فرو نبردن آن
غسال:شستشو دهنده به قوه جالیه و رطوبی خود
غلیظ :کثیف که بیشتر در اغذیه متداول است
فاتر:آب نیم گرم
فالج :سست شدن قسمتی از بدن
فصد :شکافتن رگ بیمار برای بیرون آمدن خون
فم :دهانه
فرزجه:شیاف که مخصوص مهبل ورحم است
قابض : طعم گیرنده را نامند که فعل آن تبرید و تجفیف و تغلیظ است
قحف :کاسه سر
قرحه :زحم و جراحت چرکین
قصب الریه:حلقوم ،مجرای تنفسی
قطاع :بسیار برنده
قطور:دارویی که قطره قطره در گوش و اعضاء چکانند
قلاع :زخم و ورمی که در دهان و زبان ایجاد می شود
قوبا :زبر شدن پوست بدن به همراه خارش
قی :استفراغ کردن
قیح:زردآب و چرک زخم
@Teb_Sayed_ya_seen