🍃 🍃🍃 🍃✨🍃 🍃✨✨🍃 🍃✨✨✨🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: منــزل ویلایــے و بزرگ سرگئــے، آنقدر اتاق داشت ڪه بتواند یڪے از اتاق ها را در اختیار بگیــرد و مطالعاتـش را ادامـه دهد. ڪتاب هاے اهدایــے جــرج جـرداق را گذاشته بود تو قفسـه و منتظـر فرصتــے بود تا آن ها را بخواند. ولعــے ڪه براے خوانــدن ڪتاب ها داشت، سبب نمےشد تا ے خطــے با ارزش را در اولویت مطالعاتـش قرار ندهـد. ڪاغذهاے پاپیــروس مصرے و پوستــے را ڪه خوانده بـود، در ڪشوے میز ڪارش قرار داد و باقــے اوراق را گذاشـت روے میـز و عینڪش را به چشم زد تا قبـل از نهار، بخش هایــے از آن ها را بخواند. بعداز ظــهر استراحتـے ڪند و دوباره تا پاســي از شب بے وقفـه بخوانـد تا فرصـت ها را از دسـت ندهـد و قبـل از بازگشتـن به ، مطالعاتش را درباره علــے به پایـان برساند. دست خط این بخـش از ڪتاب، عربــے و بسیار خوانا نوشتـه شده بود ڪه حدود سے صفحه اے مےشد و تاریـخ آن، مربوط به اواسـط قـرن هشتم بود. شروع ڪرد به خوانـدن: بسم الله الرحمن الرحیم. از بنده ے خـدا زیــد بــن وهــب، ڪاتب درب امیــر عبدالرحمن حاڪم قرطابـه در ، تحریـر مےشود بخشــے از تاریــخ اسلام و وقایع آن، تا به نص صریح ، پند و باشد براے آیندگان. و اما بعد، علــت ڪتابت این مرقومـه؛ روزے امیـر عبدالرحمـن مــرا فــرا خواند و برگ هایے از دست نوشته ے عمــروعــاص و مردڪے از اهالــے را بـه مـن داد و فرمـود تا آن ها را بخوانم و سره از ناسـره باز ستانـم و خود نیز مرقومه ای بر آن ڪتابت ڪنم و حقایقـے را ڪه از آن دوران مے دانم، بر این نوشـته ها بیفزایــم. ✨ ... 🌙@chaharrah_majazi